گفتوگو با شراگیم یوشیج 1389
مدت زمان مطالعه : 5 دقیقه
#شراگیم_یوشیج تنها بازمانده #نیما_یوشیج است که پیش از انقلاب اسلامی ایران در تلویزیون ملی به عنوان کارگردان فعالیت میکرد و در سال 1362 به همراه همسر و تنها دخترش راهی کشور آمریکا شد و سالهاست که در شهر واشنگتن زندگی میکند. او پیش از مهاجرت از ایران شخصاً و به همراه سیروس طاهباز بر انتشار میراث نیما نظارت میکرد اما حالا میگوید پس از مهاجرتش به آمریکا، #سیروس_طاهباز برای انتشار اشعار و دستنوشتههای نیما به دلیل این که قادر به خواندن دست خط نیما نبود به همراه #رضا_براهنی که با هم رفقاتی داشتند و همسایه بودند، جای کلماتی که از پس خواندنش بر نمیآمدند، کلمه جایگزین گذاشتند و به نوعی در شعر نیما دست بردند...
در مقدمه کتاب رباعیات نیما از انتشار دوباره آثار خطی پدرتان خبر داده بودید اکنون کار در چه مرحلهای است؟
از نیما، مقدار زیادی دستنوشته به جا ماندهبود که بخشی از این نوشتهها شامل یاداشتهای متفرقه، نمایشنامه و رمان است که مربوط به دوران نوجوانی نیما میشود؛ این دستنوشتهها را به همراه وسایل شخصی نیما و اثاثیه منزل او در یوش به سازمان میراث فرهنگی دادم که هم اکنون بخشی از آنها در موزه یوش موجود است، تا دراین موزه به یادگار بماند. اماچندی بعد به اصرار دکتر حبیبی و وزیر وقت ارشاد، دست نوشتهها به فرهنگستان زبان منتقل شد.
«حداد عادل» و «حسن حبیبی» در آن زمان در فرهنگستان پست اجرایی داشتند و به من قول دادند که شرایطی فراهم میکنند تا از دست نوشتهها میکرو فیلم تهیه شود و پس از آن با حمایت فرهنگستان زبان و کمک و همکاری رسمی و نظارت مستقیم من در بازنویسی، این آثار تدوین و منتشر شود. اما هرگز چنین اتفاقی نیفتاد و بعدها جایی خواندم که پسر نیما دست نوشتههای پدرش را به فردی به نام نصیری که در فرهنگستان زبان کار میکند، فروخته است!
بخش دیگری از دستنوشتههای نیما نیز دست «سیروس طاهباز» به جای ماند که هرگز تحویل من داده نشد و در سالهای گذشته بارها شنیدم که این دست نوشتهها توسط همسر و وراث او فروخته میشود. به تازگی نیز خبری خواندم مبنی بر واگذاری این نوشتهها توسط همسر سیروس طاهباز به مرکز اسناد ملی کشور.
سازمان مرکز اسناد ملی در سال 1376 در زمانی که آقای شهرستانی ریاست آنجا را به عهده داشت کتابی را بنام «سفرنامه بارفروش و رشت» را از طاهباز میخرد و بدون اجازه من یعنی بدون مجوز قانونی چاپ و منتشر میکنند...برای همین دنبال جمعکردن آثار در یکجا هستم.
شما همواره مدعی هستید که تمام دیوان شعرهایی که از نیما یوشیج در بازار موجود است، از جمله مجموعه اشعار نیما در انتشارات «نگاه، اشاره و نیلوفر» فاقد ارزش ادبی هستند، با چه سندی مدعی این سخن هستید، مگر خودتان ناظر انتشار این اشعار نبودید؟
هرکسی میتواند مجموعه نامههای نیما را که من با کمک همسرم در سال 1376 توسط انتشارات نگاه، دوباره اصلاح و چاپ کردم با آن چه طاهباز در سالهای پیش توسط انتشارات دفترهای زمانه و نشر علمی در غیاب من چاپ و منتشر کرد، مقایسه کند و ببیند به دلیل ناتوانی در خواندن دست خط نیما، چقدر اشتباه و حتی تحریف و از قلم افتادگی دارد. امروزه این کتاب هم به دلیل لجبازیهای مدیر انتشارات نگاه، تجدید چاپ نمیشود و وی با تبانی با ورثه طاهباز اثر چاپ نشده دیگر نیما را «درباره هنر و شعر و شاعری» با نام طاهباز و بیوگرافی او در صفحه اول چاپ میکند. حتی نام مادر طاهباز هم در صفحه اول مجموعه اشعار نیما آمده است که نمیدانم مناسبت آن چیست؟!
من از سال 1362 که ایران را ترک کردم، سیروس طاهباز این آزادی را پیدا کرد که آثار نیما را بدون نظارت و دخالت من منتشر کند و از سال 1364 انتشارات نگاه با نام و زیر نظر طاهباز اقدام به چاپ و انتشار مجموعه اشعار نیما کرد و پس از آن نیز این کار از سوی دیگر ناشران ادامه پیدا کرد و اشعار نیما با غلطهای بسیار و نقطه گذاریهای بی مورد که موجب بد خواندن شعر میشود، بدون نظارت من چاپ و منتشر میشود.
مگرشما و سیروس طاهباز ازآغاز با هم برای انتشار اشعار نیما همکاری نمیکردید؟
نه این دروغ محض است و داستان این همکاری بسیار طولانی است، پس از خاموشی پدرم در سیزدهم دی ماه سال 1338 من یادداشتی در میان دفتر یادداشتهای روزانه نیما پیدا کردم، نیما در این یادداشت یا وصیتنامه از #محمد_معین به عنوان کسی که میتواند بر انتشار آثار وی نظارت کند، نام برده آن هم به شرطی که دکتر #ابوالقاسم_جنتی_عطائی و #جلال_آل_احمد نیز هر دو همکار وی باشند. اما سالها بعد جنتی عطائی مجموعه اشعار نیما را از سوی انتشارات صفیعلی شاه با غلطهای بسیار آن هم بدون مجوز قانونی و نظارت من چاپ کرد که با شکایت من همراه شد، شکایتی که البته به جایی نرسید.
جلال آل احمد هم که همسایه ما بود همان اول به صراحت به من گفت هرگز زیر نام نیما نمیروم و خودت یک فکری بکن!
در نهایت روزی #احمد_شاملو که به من نزدیک بود و در آن سالها کتاب هفته را اداره میکرد، سیروس طاهباز را به من معرفی کرد. من اول اعتنائی نکردم اما بعدها به اصرار شاملو و سماجت خود طاهباز جلسهای در خانه ما در تجریش برپا شد. آن زمان مادرم عالیه خانم هنوز زنده بود و قرارشد که #م_آزاد و #غلامحسین_ساعدی که با هم دوست بودیم هم در این کار همکاری کنند. البته هیچ یک از آنها قادر به خواندن دستخط نیما نبودند و چند روزی بعد طاهباز شرایطی را بوجود آورد که دیگر آنها همکاری نکردند و رفتند؛ در واقع طاهباز جای خودش را باز کرد.
نوع همکاری شما و سیروس طاهباز به چه شکل بود؟
در ابتدا مادرم، شعرهای نیما را میخواند و غلط گیری میکرد و پس از او من و پس از آنکه شعرها آماده میشدند، طاهباز آنها را برای چاپ آماده میکرد و انصافاً هم وارد بود و کار چاپ را خوب میشناخت، غلط گیری چاپی را هم او انجام میداد، اما عالیه خانم همیشه ناراحت بود و به او اعتماد نداشت و به من سفارش میکرد که مبادا از دستخطها چیزی به او بسپاری و این طوری بود که هیچ دستخطی از منزل ما خارج نمیشد.
یعنی طاهباز هیچ نقشی در ویرایش شعرهای نیما نداشت؟
نه نداشت، چون قادر به خواندن خط نیما نبود؛ مادرم به دلیل آشنایی زیاد و مدت طولانی که در کنار نیما بود، بهتر از هر کسی دست خط نیما را میخواند و طرز نوشتن نیما را میشناخت، بعد هم من. چون کار آموز خوبی شده بودم زیر دست عالیه خانم.
تا سال 1343 یعنی پنج سال بعد از خاموشی نیما که یکباره عالیه خانم درگذشت و مرا با این کولهبار سنگین تنها گذاشت، کارها اینچنین پیش میرفت. در چنین شرایطی طاهباز هم موقعیت خوبی پیدا کرد و از آن پس اغلب هر روز با من بود. من و طاهباز هم با هم همکاری میکردیم و دیگر خیلی با هم دوست شده بودیم.
سال 1362 که وطنم را ترک میکردم به او اطمینان کردم و باقی مانده آثار پدرم را طی نوشتهای به او سپردم که همه در یک صندوقچه سبز رنگ بود. همین باعث شد او شعرهای نیما را به صورت مجموعه و مغلوط و نقطهگذاریهای غلط با کمک چند نفر دیگر با نام خودش به عنوان «گرد آورنده» روانه بازار کتاب کرد.
طاهباز به هیچ وجه قادر به خواندن دستخط نیما نبود. شیوه نوشتاری و سجاوندی که نیما به کار میبرد با بقیه شاعران متفاوت است و همین موضوع خوانش دستخط او را دشوار میکند. نیما به نقطهگذاری اعتقاد نداشت یا دوست نداشت اما علامات را رعایت میکرد البته نه در همهجا (علامت تعجب و علامت سوال) نقطهگذاریهای بیمورد خواندن شعر نیما را سختتر میکند یعنی خواننده محبوس میشود. بی اعتنائی به سجاوندی معمول در شعر نیما موجب خوانش غلط شعرهای او میشود، زمانی هم که شعری غلط خوانده شود چگونه میتواند به مخاطب درست منتقل شود؟
چون طاهباز دستخط نیما را نمیتوانست بخواند و با رفقاتی که با رضا براهنی داشت، هر دو در شعر نیما دست بردند و جاهایی را که نمیتوانستند بخوانند کلمه دیگری را جایگزین کردند. که من در مجموعه خاطرات و یادداشتهای خودم نوشتهام.
مجموعه اشعار نیمایی که قصد انتشار آن را دارید، شامل کدامیک از اشعار نیما میشود؟
این مجموعه شامل سه بخش میشود، شعرهای نیمایی، غزل، قصیده و قطعاتی به همراه تعدادی از شعرهای کلاسیک نیما که تاکنون منتشر نشده است. البته من معتقدم هر چیزی از نیما که بتواند نقشی در روشن شدن اذهان عمومی به ویژه جامعه روشنفکری درباره او شود، باید منتشر و در اختیار همگان قرار گیرد.
این کتاب ازسوی کدام ناشر منتشر خواهد شد؟
با اصرار دوستم مجید روشنگر با انتشارات مروارید برای چاپ این کتاب قراردادی نوشتیم، اما به تازگی انتشارت مروارید به دلیل چاپهای متعدد از دیوان اشعار نیما در بازار کتاب از انتشار این کتاب منصرف شده است. من هم به دلیل اقامتم در خارج از کشور با ناشر دیگری در ایران در ارتباط نیستم، و هنوز ناشر این کتاب مشخص نیست اما من برای چاپ این کتاب هیچ چشم داشتی ندارم و قصدم این است که تا جائی که میتوانم این اشعار اصلاح شده را به دست دوستداران نیما برسانم و در صدد دستیابی به یک ناشر خوب و مطمئن هستم.
آیا فکر نمیکنید انتشار برخی از اشعار نیما که خودش در زمان حیاتش کنار گذاشته بود، درست نیست؟
من هرگز چنین نظری ندارم، زیرا معتقدم که نیما در جایگاهی قرار دارد که حتی اگر سست هم شعر گفته باشد، امروزه نمیتواند به جایگاه هنری او لطمهای وارد کند. نیما اکنون بر فراز قله شعر و ادب این سرزمین لمیده است و به حق و بر حق به مقامش رسیده است مقامی که هیچ یک از همراهانش نتوانستند به آن دست پیدا کنند. بنابراین من آنچه از نیما باقی مانده را چاپ خواهم کرد و به نظر دیگران هم بیاعتنا هستم زیرا به ملت عزیزم فکر میکنم.
آیا قصد ندارید کتاب مجموعه نامههای نیما را منتشر کنید؟
این کتاب تنها یک بار درسال 1376 پس از اصلاح دوباره توسط من و همسرم از سوی انتشارات نگاه منتشر شد که فعلاً مورد خشم ناشرش انتشارات نگاه قرار دارد اما این کتاب نیز برای چاپ آماده است.
شما همچنین از انتشار اشعار نیما و دیویدی تصویری با صدا و گویش خودتان خبر داده بودید، این کار هم اکنون در چه وضیعتی است؟
چهار دیویدی که شامل اشعار نیما به همراه تصویر با صدای خودم و همسرم است، آماده انتشار کردهام مضاف بر این تعدادی از نامههای نیما به مادرم را نیز با صدای همسرم آماده کردهام.
نظر شما درباره شعرهای نیما که با صدای شاملو و #احمدرضا_احمدی و دیگران خوانده شده است، چیست؟
متاسفانه هیچ یک از کسانی که اشعار نیما را خواندهاند به خوبی از پس این کار بر نیامدهاند و اشعار نیما را با غلطهای بسیار خواندهاند و از نظر من فاقد اعتبار هستند.
با این تفاسیر، قصد ندارید بنیادی برای نظارت بر انتشار آثار نیما یوشیج راه اندازی کنید؟
من بسیار علاقمندم که این کار در سطح دانشگاهی انجام شود و مرکز فرهنگی نیماپژوهی یا نیماشناسی وابسته به فرهنگستان زبان و یا وزارت علوم راه اندازی شود، اما هنوز متاسفانه چنین پیشنهادی از سوی مرکزی به من داده نشده است. ولی روزی بیشک چنین بنیادی راه اندازی خواهد شد و چه خوب است تا زمانی که من زندهام، این اتفاق بیفتد تا من هم به این طریق خادم ملت بیدار چشم در پهنه شعر و ادب این مرز و بوم باشم زیرا من نیز خودم را مثل نیما در مقابل ملتم مسئول میدانم.
«خانه نیما» در چه وضعیتی است؟
درسال 1372 بنا به دعوت حسن حبیبی به ایران باز گشتم و با کمک و همیاری اهالی یوش و پارهای از بستگان و همیاری بعضی از مراکز دولتی پیکر نیما را به زادگاهش، یوش منتقل کردم و او را در حیاط خانه پدری به خاک سپردیم و از آن زمان تاکنون خانه نیما تبدیل به موزه شده اما در همان زمان مسئولان دولتی متعهد شدند تا در قبال خانه نیما در یوش، خانهای برای سکونت من در تهران در اختیارم بگذارند که هرگز به تعهد خود عمل نکردند و زمانی هم به رحیم مشایی، رئیس وقت سازمان میراث فرهنگی نامهای نوشتم، که بی جواب ماند.
ارسال دیدگاه