گفتوگو با الیف شافاک 1398
مدت زمان مطالعه : 2 دقیقه
به نقل از گاردین- #الیف_شافاک، پرفروشترین نویسندهی ترک و یکی از پرفروشترین نویسندگان جهان در ایران بیش از همه با رمان «ملت عشق» شناخته میشود. او که آثارش را به دو زبان ترکی و انگلیسی مینویسد در سال 2010 نشان شوالیه هنر و ادبیات فرانسه را دریافت کرد و تاکنون نامزد جوایز ادبی بسیاری شده است.
رمان نویسنده ترک با عنوان «10 دقیقه و 38 ثانیه در این دنیای عجیب» به فهرست نهایی جایزهی بوکر 2019 راه یافت که در نهایت این جایزه مشترکاً به #مارگارت_اتوود و #برناردین_اواریستو تعلق گرفت.
روزنامهی گاردین از او درباره آثاری که میخواند، دوست دارد، هدیه میدهد و... سؤال کرده است.
کتابهایی که در حال خواندنشان هستید، کداماند؟
دارم کتاب «ذهن اسیر» نوشته #چسواو_میوش بازخوانی میکنم. شاعر و مقالهنویس لهستانی که در این کتاب به طور فشرده درباره تبعید، وطن، تعلق، حافظه، تاریخ و اقتدارگرایی نوشته است. او متعلق به کشوری مثل ترکیه است که سرزمین فراموشی دسته جمعی است. من همواره آثار او را با احساسی توام با نوعی همانندی و همدلی خواندهام.
کتابهایی که زندگی شما را دگرگون کرد؟
کتاب«اورلاندو» نوشته #ویرجینیا_ولف. دانشآموز بودم که این کتاب را برای اولین بار خواندم. مثل این میمانند که به کشف قارهای جدید نائل آمده بودم. «اورلاندو» قصه تحولات بسیار و سفرهای پرجذبه است. یک جهان سیال است. جسارت رفتن واری مرزها-فرهنگ، جغرافیا، زمان، جنسیت، شرق، غرب و آینده. «اورلاندو» به من جیزی را داد که خاصیت یک ادبیات خوب است: حسی واقعی از آزادی.
کتابهایی که آرزو میکنید خودتان نوشته بودید؟
«پروژه پاساژها» نوشته #والتر_بنیامین. برای پیاده رفتن در تمام آن خیابانها و تماشای مردمان گوناگونش. ولگردی تمام عیار بودن. تماشای مدرنیته با همه توهمات و وعدههای شکنندهاش. والتر بنیامین را خیلی دوست دارم. او یک متفکر فوقالعاده است. یک شورشی تنها که با هیچ دسته و قبیلهای هماهنگ نیست. مردی با تفکری بزرگ و شاید ناامیدی بزرگتر و به تعبیر #هانا_آرنت «من همه چیز را درباره او دوست میدارم.»
کتابی که بیشترین تأثیر را روی شما گذاشت؟
کتابها و داستانهای عامیانه بسیاری بودند که همگی روی نوشتههای من ردپایی از خود گذاشتهاند. من دوست دارم که فرهنگ نوشتاری را با جهان داستانهای شفاهی پیوند بزنم. داستانهایی از خاورمیانه تا کانون غرب. «هزارو یک شب» منحصراً تأثیر زیادی روی نوشتههای من داشته با سبک و ساختار بازیگوشانه خود که اجازه گفتن داستان در دل داستانی دیگر را میدهد و همچنین «اودیسه» #هومر. سفر بازگشتی که در آن همه چیز تغییر کرده است. نه فقط جاده و قهرمان و مقصد بلکه احساس و روش داستاننویسی ما.
کتابی که فکر میکنید به آن چندان بها داده نشده است؟
کتاب «بیگانه خواهر» نوشته #آدری_لرد. البته این کتاب زمانی که منتشر شد خیلی مورد توجه قرار گفت و اقبال زیادی به آن شد اما از سوی نسل جوان به فراموشی سپرده شد. به نظرم تاکنون کسی مانند آدری لرد به توصیف خواهرانگی، شجاعت و مقاومت موفق نبوده است.
کتابی که فکر شما را تغییر داد؟
کتاب «پلی بر رودخانه درینا» نوشته #ایو_آندریچ. خیلی کوچک بودم که این کتاب را خواندم و تا آن زمان تنها تاریخی که میدانستم نسخه رسمی ملیگرایی بود که در مدرسهها آموزش داده میشد. من آموخته بودم که ما ملت عثمانی امپراطوری توانمند هستیم که عدالت و تمدن را هرجا با خودمان بردهایم. خواندن آندریچ به من آموخت که تاریخ تا چه اندازه، بسته به اینکه چه کسی آن را بازگو میکند، قابل تحریف است.
آخرین کتابی که شما را به گریه انداخت؟
هر کتابی که از #جیمز_بالدوین خواندهام. حتی وقتی صدایش را میشنوم و به مصاحبهها و حرفهایش گوش میدهدم احساساتی میشوم. من او را بسیار دوست میدارم.
آخرین کتابی که شما را به خنده واداشت؟
هر کتابی که از #دیوید_ساداریس میخوانم، مرا میخنداند. نوعی طنز در کتابهایش است که به انسان نگاه تمسخرآمیز ندارد؛ بلکه او را با همه نقصها و نواقضش به آغوش میکشد.
کتابی که نتوانستید آن را تمام کنید؟
کتاب«2666» نوشته #روبرتو_بولانیو. البته او نویسندهای است که برایش احترام فوقالعادهای قائل هستم. اما هیچ از این کتابش سر درنیاوردم. شاید دوباره سعیام را بکنم و در این باره احساس گناه میکنم.
کتابی که از نخواندن آن شرمنده هستید؟
کتاب«تفسیر رؤیا» نوشته #زیگموند_فروید. شاید بتوان گفت این را هم نتوانستم بخوانم. شاید به این خاطر که خیلی فرویدی است.
کتابی که دلتان میخواهد به کسی هدیه بدهید؟
کتاب«آماتور» نوشته #توماس_پیج_مک_بی و یا کتاب «زمزمه» نوشته #ویل_ایوز.
اولین خاطرات خود از خواندن کتاب بگویید؟
من در شهر استراسبورگ فرانسه متولد شدم. در خانهای مملو از مهاجران و دانشآموزان چپگرا جایی که مردم #لویی_آرتوسر میخواندند و پشت هم سیگار گالواز میکشیدند. بعد از اینکه پدر و مادرم از هم جدا شدند مادرم مرا با خود به آنکارا برد. در یک محله خیلی محافظهکار با درختان گیلاس در حیات خانه. آن موقعها اوج دوران خشونتهای سیاسی بود که بمبها از هر سو به خیابان افکنده میشدند. بنابراین نمیتوانستم بیرون بروم و بازی کنم. کنار پنجره مینشستم و ساعتهای متمادی کتاب میخواندم. «زنان کوچک»، «داستان دو شهر» و خیلی داستانهای دیگری که ربطی به زندگیام نداشتند اما آن شخصیتها دوستان و همراهان همیشگیام بودند.
کتابی که خواندنش برای شما راحت است؟
کتابهای آشپزی. در داستانهایی که مینویسم جزیئات بسیاری از پختو پز، بوها و طعمها و وجود دارد که مخاطبانم فکر میکنم من حتماً آشپز حرفهای هستم اما این طور نیست. عاشق خواندن کتابهای آشپزی هستم.
ارسال دیدگاه