گفتوگو با حمید امجد 2015
مدت زمان مطالعه : 5 دقیقه
#حمید_امجد، نمایشنامهنویس، فیلمنامهنویس، پژوهشگر، کارگردان و بازیگر تئاتر و سینما و مدرس تئاتر است .امجد از سال ۱۳۷۶ به عنوان سر ویراستار با انتشارات نیلا که مدیر و صاحبامتیاز آن همسرش ژیلا اسماعیلیان است، همکاری دارد. انتشارات نیلا، یکی از فعالترین و پرکارترین ناشران در زمینهی نشر ادبیات نمایشی است.
«قضیهی تراخیس»، «شب سیزدهم»، «نیلوفر آبی»، «بی شیر و شکر»، «پستوخانه»، «زائر» و «میان اشباح»، از جمله نمایشنامههای حمید امجد است که به وسیله نشر نیلا در تهران منتشر شده است. در روزهای برگزاری نمایشگاه کتاب تهران #پرویز_جاهد با حمید امجد، در مورد فعالیتهایش به عنوان نمایشنامهنویس و مشاور نشر نیلا، گفتوگویی کرده است که میخوانید.
نشر نیلا امسال با چه کتابهایی در نمایشگاه کتاب تهران شرکت کرده بود؟
نشر نیلا علاوه بر کتابهایی که در سال گذشته منتشر کرد، با ۲۲عنوان کتاب جدید در نمایشگاه کتاب امسال حاضر بود.
از بین این کتابها، چند تایی که بیشتر مورد توجه مردم قرار گرفتند و هر کدام شاید در نوع خود حادثهای باشند، کتابی است به نام «هیچکس کامل نیست» که زندگینامه بیلی وایلدر، شامل گفتوگو با #وایلدر و همکاران و دستاندرکاران فیلمهایش است که کتاب جذابی برای علاقمندان بیلی وایلدر و فیلمهای اوست.
کتاب دیگری که در حوزهی ادبیات داستانی اهمیت ویژهای دارد، رمانی است از #ولادیمیر_ناباکوف به اسم «به دلقکها نگاه کن» که با ترجمه مترجم فقید #شهین_هدایتی منتشر شده و کتاب بسیار مهمی است. مترجمی که یک سال قبل از انتشار این کتاب در یک سانحه رانندگی درگذشت و متاسفانه در زمان حیاتش هیچ کدام از کتابهایش اجازه انتشار پیدا نکرده بود اما حالا یکی از ارزندهترین آنها منتشر شده است.
در زمینه نمایشنامه چه آثاری تولید کردهاید؟
نمایشنامههای ایرانی و ترجمه شده جدیدی هم داریم که یکی از آنها نمایشنامه معروف #تام_استوپارد است به نام «مسخره بازیها» که با ترجمه حمید احیا منتشر شده و به نظر من ترجمهی این اثر، حادثهای در ادبیات نمایشی این سالهاست. همین طور چاپ دو زبانهی نمایشنامهی «مصاحبه» از #محمد_رحمانیان را داریم و نمایشنامه تازهای از #محمد_چرمشیر به نام «سرگذشت عجیب خانم دبیری» هست.
از خودت چه کار تازهای منتشر شده؟
از من نمایشنامهای هست به نام «سه خواهر و دیگران» که در نمایشگاه هم عرضه شده بود.
به عنوان کسی که با نشر نیلا همکاری میکنی و خودت هم نمایشنامهنویسی فعال و تقریباً پر کار هستی، وضعیت نشر ادبیات نمایشی ایران را در این سالها چگونه میبینی؟
میتوانم بگویم که در سالهای اول بعد از انقلاب، ناشران، علاقهی چندانی به چاپ کردن کتابهای نمایشی نشان نمیدادند و جز استثناهایی مثل نمایشنامههای آقای #بیضایی که همیشه ناشر خودش یعنی نشر روشنگران و خوانندههای خودش را داشت، کار دیگری، چه ایرانی و چه خارجی منتشر نمیشد. اما طی دو دههی گذشته، ناشران تخصصی برای این کار پیدا شدند که نشر نیلا یکی از اولین ناشران در این زمینه است. در اینجا من باید حتماً از نشر تجربه و همکارمان آقای #حسن_ملکی یاد کنم که کتابهای خوبی در این زمینه منتشر کرده اما متاسفانه مدتی است فعالیتی ندارد و نیز از نشر قطره، نشر بیدگل، نشر افراز و نشر بوتیمار که به طور تخصصی و متمرکز روی ادبیات نمایشی کار میکند.
پیدا شدن ناشران تخصصی که هر سال دهها نمایشنامهی ایرانی و خارجی منتشر میکنند، نشان دهندهی علاقهی کتاب خوانهای ایرانی به این نوع کتابهاست. در حالی که گفته میشود تیراژ خیلی از کتابها به خاطر رسانههای رقیب و نشر الکترونیک، پایین آمده، با این حال و به رغم این شرایط، هنوز نمایشنامهها بین ۱۰۰۰ تا ۲۰۰۰ نسخه در هر چاپ منتشر میشوند. با اینکه این نمایشنامهها در اصل برای خواندن نیست و برای اجرای روی صحنه نوشته میشوند اما انتشار آنها نشان میدهد که مخاطبانش را دارند.
به عنوان یک نمایشنامه نویس و محقق تئاتر، وضعیت نمایشنامهنویسی امروز در ایران را چگونه میبینی؟ آیا میتوان ادعا کرد که نسبت به قبل از انقلاب، پیشرفت محسوسی در زمینهی درام ایرانی داشتهایم؟
نمیتوانم به تمامی بگویم بله و نمیتوانم به تمامی بگویم نه. از جنبههایی میتوان گفت وقتی چشم انداز تاریخی را مرور میکنیم چند قله تابناک و چند نام بزرگ در ادبیات نمایشی ایرانِ پیش از انقلاب را به یاد میآوریم. کسانی که به عنوان نسل دههی چهل شناخته شدند؛ نامهایی مثل بهرام بیضایی، اکبر رادی، غلامحسین ساعدی، اسماعیل خلج، بیژن مفید، عباس نعلبندیان، علی نصیریان و چند نویسنده دیگر که در مورد این چند اسم، همه متفق القول اند. از میان اینها گاهی صحبت از سه قله و گاهی صحبت از پنج شش نفر میشود که به عنوان شاخصترین و بهترین نمایشنامه نویسان ایران در دهههای قبل از انقلاب شمرده میشوند. شاید بشود گفت که آن نامهای بزرگ و آن غولها، تکرار نشدنیاند. اما از جنبه دیگر میشود گفت که رویکردها اساساً متفاوت است. شاید امروز قلههایی در آن سطح را نتوانیم شناسایی کنیم اما در عوض تعداد کسانی که امروز مینویسند و تعداد کسانی که ممکن است میانگین خوبی را در نمایشنامه نویسی احراز بکنند، بیش از پنج تا ده نفر است. شاید اساساً این نگاه که باید قله بود، پشت سر گذاشته شده و امروز برای سلایق مختلف، گونههای نمایشی متعددی وجود دارد. امروز هنرمندان مختلفی دارند مینویسند، کسانی مثل محمد رحمانیان، محمد چرم شیر و #محمد_یعقوبی که من به هم نسل بودن با آنها افتخار میکنم. زمان ما محدود است و من نمیتوانم همه را نام ببرم اما در نمایشنامهنویسی این سالها بیش از ده تا بیست نفر را میتوان نام برد. اما یک چیز روشن است و آن اینکه به رغم همه انقطاعهای تاریخی که داشت به اجبار رخ میداد و به تئاتر ایران تحمیل میشد، اینکه نسلی از نمایشنامهنویسان قبل از انقلاب کنار گذاشته شدند، از دانشگاه و از جریان اجرایی حذف شدند، و در واقع قرار بود انگار فراموش شوند و تا یکی دو دهه توقع میرفت که نسلهای جدید از آنها یادی نکنند و حتی سرمایه گذاری کلانی شد که نویسندگان جدید خلق الساعهای جایگزین آنها شوند، اما خوشبختانه این انقطاع منتفی شد و اتفاق نیفتاد. به عبارت دیگر نسل فعلی، هر تفاوتی که با نسل گذشته داشته باشد اما ارتباط بین آنها برقرار است و ارتباط ذهنی و تداوم جنبههای هنری، فرهنگی، شکلی و محتوایی با نسلهای پیشین در آثارشان آشکار است. به نظر میرسد که به رغم همه چیز، نسل من و نسل نمایشنامه نویس های جوانتر بعد از من، خواه ناخواه، تداوم نسل گذشته هستند و با افتخار از نسل پیشین و قلههای مشهور درام نویسی ایران در دهههای چهل و پنجاه یاد میکنند.
در مورد ترجمه آثار نمایشی و درامهای مدرن جهان وضعیت چگونه است؟ به هر حال میبینم که آثار برخی از نمایشنامهنویسان مطرح امروز دنیا مثل تام استوپارد و #دیوید_ممت در ایران ترجمه و گاهی هم اجرا میشوند. به نظر تو ادبیات نمایشی در ایران از این نظر چقدر به روز است و با ادبیات نمایشی امروز جهان پیوند دارد؟
خوشبختانه شرایط رسانهای موجود، دنیا را کوچک و دسترسیها را خیلی آسان کرده. یعنی تو امروز در ایران، از نمایشنامههای روز دنیا به سرعت مطلع میشوی و به آنها دسترسی داری و این گونه نیست که باید سالها بگذرد تا از وجود یک نمایشنامه نویس یا جریان هنری در دنیا باخبر بشوی. اتفاقی که در دهههای شصت و هفتاد خورشیدی در ایران میافتاد و ما از جریانها و آثار نمایشی روزِ دنیا، خیلی دیر باخبر میشدیم. یعنی تا اثری به ایران برسد و ترجمه شود و همه از آن آگاه بشوند زمان زیادی طول میکشید اما امروز اصلاً این طوری نیست و تعدد ناشران و مترجمان و سهولت دسترسی به دنیای رسانهای، واقعاً کمک کرده که بتوان در ایران به آثار نمایشی روز دنیا دسترسی داشت و الان بیشتر نمایشنامههای سال ۲۰۱۴ در ایران ترجمه و منتشر شده و در نمایشگاه کتاب هم عرضه شده است. همینطور نمایشنامههایی که برندهی جوایز ادبی سال ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ بودهاند همگی به فارسی ترجمه و منتشر شدهاند و فکر میکنم که از این نظر اصلاً فاصلهی تاریخی زیادی با جاهای دیگر دنیا نداشته باشیم.
گاهی هم دیده میشود که یک نمایشنامه، همزمان با چند ترجمهی مختلف در ایران منتشر میشود و گویا یک مسابقه در این زمینه بین مترجمان وجود دارد.
به خاطر این است که در اینجا، وقتی یک نمایشنامهنویس به دلیل توفیق اجرای اثر نمایشیاش و یا توفیق متن منتشر شدهاش، اصطلاحاً گل میکند، ناشران و مترجمان متعددی به فکر ترجمه کارهایش می افتند. از این رو میبینیم که در این سالها برخی نمایشنامهنویسان خارجی، تبدیل به نویسندگان باب روز در ایران میشوند. تو از دیوید ممت اسم بردی و تام استوپارد و من باید #سم_شپارد و #مارتین_مک_دونا را هم اضافه کنم که این سالها خیلی شناخته شدند و آثارشان مرتب ترجمه میشود و حتی چندین بار هم ترجمه میشود و مخاطب خودشان را هم دارند.
گفته میشود با روی کار آمدن دولت آقای روحانی، ممیزیها و سخت گیریهای سابق در زمینه نشر کتاب کمتر شده و گشایشی از این نظر در کار نشر پدید آمده است. به عنوان نویسندهای که به هر حال در کار نشر کتاب هم فعالی، در این مورد چه فکر میکنی؟ آیا واقعاً فضا نسبت به گذشته بازتر شده است؟
خب در قیاس با دوران احمدی نژاد به نظر میرسد که هر دورانی بهتر است. من آن هشت سال دوران احمدی نژاد را از جنبههای مختلف از جمله از جنبه نشر، نمیتوانم تا آخر عمرم فراموش کنم. البته که دوران فعلی در مقایسه با آن دوران، دوران بهتری است و ما به عنوان دست اندرکاران نشر کتاب، چه در مورد کتابهای خودم و چه کتابهای کسانی که در تولید آنها همکاری داریم، این تفاوت بین دو دوره را میبینیم. الان خیلی از کتابهایی که تولیدشان در آن دوره متوقف شده بود، منتشر شدهاند و یا دارند منتشر میشوند. میبینیم آن تصورات دولت قبل که این کتابها خطرناکاند و اگر منتشر شوند ممکن است اتفاقاتی بیفتد، همه وهمی بیشتر نبوده و هیچ اتفاقی نیفتاده. اصلاً این کتابها، خیلی هم معصومانه بودند و گاهی آدم خندهاش میگیرد که این کتابهای بی نوا چه اشکالی داشتند که جلوی انتشارشان گرفته شده بود.
به هر حال شرایط تولید کتاب در ظرف این دو سال اخیر به مراتب بهتر شده اما اگر منظورتان این است که آیا در کل، گره ممیزی قابل گشودن است فکر میکنم، گره ممیزی پیچیدهتر از آن است که اساساً دولت یا هر نهادی به تنهایی بخواهد آن را باز کند. یعنی انگار در نهاد ذهنی ما این نشست کرده که ما باید از منتشر کردن حتی سادهترین متنها وحشت داشته باشیم و این وحشتِ درونیِ نویسنده، ناشر، مترجم، بررس، دولت و همه کس شده است.
خب، در چنین شرایطی که به قول خودت، خودسانسوری در ذهن نویسندهی ایرانی نهادینه شده، چقدر فکر میکنی که زمان نوشتن یک نمایشنامه خودسانسوری میکنی؟
این در مورد هر کس فرق میکند. برخی از نویسندهها به شرایط اجرایی وابستهاند. کسانی ممکن است برایشان مهم باشد که چیزی را که الان مینویسند به سرعت منتشر کنند و یا روی صحنه اجرا شود و در نتیجه اگر احساس کنند که متنشان نکتهای دارد که ممکن است باعث شود که جلوی کارشان گرفته شود، آن را تغییر میدهند تا شرایط اجرایی را از دست ندهند. اما اگر از من میپرسید، من ترجیح میدهم اگر متنی اقتضا میکند که جوری نوشته شود که کسانی ممکن است فکر کنند که این اشکال دارد، من آن را منتشر نمیکنم بلکه صبر میکنم چرا که فکر میکنم این اثر آنطوری درست است و نباید تغییر کند. من از اول نخواستم به لحاظ مالی وابسته به این حرفه (نمایشنامهنویسی) باشم و سعی میکنم شغلها و کارهای دیگری برای تأمین زندگیام داشته باشم. اما اگر کسی بخواهد از این راه زندگی کند و حرفهاش نمایشنامه نویسی باشد، باید روی اینها محاسبه کند و جز با نهادینه کردن سانسور در ذهنش چارهای ندارد. من این تناقض را میبینم. در حالی که میکوشم خودم به این کار تن ندهم اما می دانم کسانی ناگزیر به این کار میشوند تا اثرشان منتشر شود و یا روی صحنه بیاید.
ارسال دیدگاه