فیلتر مصاحبه

(نوشتن یک کلمه از عنوان کافیست)

لک لک بوک

برترین کاربران مصاحبه

درباره‌ی نورمن میلر

گفت‌وگو با نورمن میلر 1386

مدت زمان مطالعه : 4 دقیقه

ادبیات

مصاحبه‌ای که در پی خواهید خواند یکی از آخرین مصاحبه‌های انجام گرفته با نورمن میلر درباره‌ی کتاب جدید او، افکار و اندیشه‌هایش و طرز تفکر مردم درباره‌ی او به عنوان نویسنده‌ای است که در نوشته‌هایش عناصر روزنامه‌نگاری بیشتر در عناصر داستانی به چشم می‌خورند.

مصاحبه

درباره‌ی نورمن میلر آیا فکر نمی‌کنید «قلعه‌ای در جنگل» بهترین کتابتان باشد؟

آن رمان برجسته‌ی آمریکایی {مکث} من ۹ فرزند دارم و مسلماً نمی‌خواهم بین آن‌ها فرق بگذارم و بگویم یکی از همه عزیزتر است. در مورد کتاب‌هایم هم دقیقاً همین حس را دارم. می‌خواهم کتاب دیگری در دنباله‌ی این اثر بنویسم و در آن به ادامه‌ی زندگی هیتلر بپردازم. این ماه هشتادوچهار سالم می‌شود. در نتیجه هیچ قولی را نمی‌توانم بدهم اما اگر عمری باقی باشد و فرصتی داشته باشم در آن کتاب نکات جالب دیگری از زندگی هیتلر را بازگو خواهم کرد و آن صورت شاید این دو اثر یک رمان دو جلدی درست و حسابی را تشکیل بدهند.

علت این که این سؤال را پرسیدم این بود که شما چند سال پیش در جایی گفته بودید که اگر این کار یعنی «قلعه‌ای در جنگل» را به اتمام برسانید ممکن است بهترین کارتان باشد.

واقعاً غیرممکن است که بتوانید پیش‌بینی کنید کتابتان با چه واکنشی پس از چاپ روبه‌رو خواهد شد. همیشه احتمالات زیادی وجود دارد. ممکن است خیلی راحت در میان آثار بسیار خوبی که امسال به بازار آمده است گم شود. امسال، سال فوق‌العاده‌ای بوده است و خیلی از رمان‌های خوب واقعاً در میان انبوهی از رمان‌های بهتر گم شدند. امسال آثار جدیدی از کورمک مک کارتی، جان آپدایک و توماس پینچون به بازار آمد و در کل سالی به این پرباری به یاد ندارم.

آیا همه‌ی این رمان‌ها را خوانده‌اید؟

هیچکدام آن‌ها را نخوانده‌ام. کتاب‌های دیگران را زیاد این روزها نمی‌خوانم چون به دردسر می افتم. وقتی رمان خیلی خوبی را می‌خوانم بیش از حد هیجان زده می‌شوم. در نتیجه وقتی فکر می‌کنم رمانی خیلی خوب است از آن فاصله می‌گیرم. خیلی دوست دارم کتاب «جاده» #مک_کارتی را بخوانم و یا همینطور «علیه روز» پینچون را اما حس می‌کنم اگر این کارها را بکنم این کتاب‌ها مرا به جهت‌های مختلفی خواهند فرستاد.

اما آیا فکر می‌کنید کسی واقعاً به این رمان‌ها توجه نشان داد؟

به نظر من این کتاب‌ها مورد توجه قرار گرفتند و واکنش‌های مثبت و منفی هم در پی داشتند درست مثل هر کتاب دیگری در طول تاریخ اما یک چیزی دارد در فرهنگ آمریکا اتفاق می افتد که دوست ندارم. علاقه به رمان خیلی کم شده. رمان من هم چاپ خواهدشد و واکنش مثبت و منفی خواهدداشت وحتم دارم که واکنش‌های منفی آن زیاد خواهدبود. اما این بحث دیگری است. همچنین حتم دارم که بخش‌هایی از آن به نفرت و انزجار زیادی دامن خواهد زد.

زمانی گفته بودید: چه فایده‌ای دارد که نویسنده باشید اگر نتوانید مردم را با نوشته‌هایتان تکان دهید و یا حتی آنها را عصبانی کنید.

ببینید، بیشتر نویسندگانی که ترسو هستند می‌ترسند مردم را ناراحت یا ازدست خودشان عصبانی کنند چون حس می‌کنند بخشی ازمخاطبان خود را از دست می‌دهند . به نظر من آدم باید از این که به چنین نویسنده‌ای تبدیل شود بترسد. بهتر است یک نویسنده با این باور و طرز تفکر اثری را بنویسد که اگر کارش خوب باشد می‌تواند زندگی دیگران را تحت تأثیر قرار دهد و گاه آن را دگرگون کند.
به نظر من این یکی از قوی‌ترین انگیزه‌های نویسندگی و نویسنده شدن است: این که سطح آگاهی مردم را بالاتر برده‌اید و این کار را می‌توان با بازکردن ذهن آنها انجام داد. حال چنین کاری ممکن است برای بعضی‌ها دردناک باشد و یا بدتر از آن مردم را عصبانی کند. اما دیگر این راهی است که پیموده‌اید و نباید به عقب برگردید.

باز قبلاً در جایی گفته بودید که این (قلعه‌ای در جنگل) کتابی بوده که از ۵۰ سال پیش به فکر نوشتن آن بوده‌اید. حال سؤال من این است که چرا آنقدر دیر شروع کردید؟

البته منظورم این نبوده که ۵۰ سال موضوع این کتاب را درسر داشتم. آنچه که واقعاً در سر داشتم یک جور دغدغه ذهنی درباره هیتلر به مدت ۷۵ سال بود یعنی از زمانی که تنها ۹ سال داشتم. نوشتن این کتاب را ۴ سال پیش یا کمی بیشتر شروع کردم. درنتیجه باید بگویم برای ۷۰ سال تمام فکر و ذکرم هیتلر بود. البته نه به این معنا که صبح با فکر او بیدار می‌شوم. بلکه بیشتر از این زاویه که او همیشه به عنوان کسی که نمی‌توانستم شخصیت او را درک کنم در فکرم بود.

آیا فقط می‌خواهید یک کتاب درباره هیتلر بنویسید چون وقتی با دستیار آرشیو شما مایکل لنون صحبت کردم او گفت که ممکن است یک تریلوژی درباره داستان هیتلر بنویسید.

خب. مایکل خیلی خوشبین است [می‌خندد] قبلاً جسته و گریخته گفته‌ام که رمان بعدی‌ام اگر بتوانم از عهده نوشتن آن برایم مرا به سال ۱۹۳۵ خواهدبرد و شاید جلد سومی هم در کار باشد. اما مطمئن نیستم که روال کار همینطور پیش برود. نمی‌دانم آنقدر زنده بمانم یا نه چون برای نوشتن چنین تریلوژی‌ای به
۱۵ سال دیگر نیاز دارم و من مسلماً ۱۵ سال دیگر برای نوشتن عمر نخواهم کرد. درنتیجه باید به این فکر کنم که بهترین کاری که می‌توانم با داشتن ۳ یا ۴ سال بکنم، چیست.

واقعاً فکر می‌کنید نهایتاً ۳ یا ۴ سال دیگر زنده بمانید؟

منظورم این نیست که فقط ۳ یا ۴ سال دیگر عمر می‌کنم. منظورم این است که می‌توانم تا ۳ یا ۴ سال دیگر با این سطح که الآن دارم می‌نویسم بنویسم. نمی‌خواهم در سطح متوسط بنویسم چون در این صورت نباید بنویسم.

آیا هنوز آن قدرتی را که در نوشتن در دهه ۸۰ داشتید را دارید؟

دارم اما نمی‌خواهم درباره آن پز بدهم. مطمئنم که برای من کتاب بعدی مثل بالا رفتن از یک سر بالایی خواهد بود. قطعاً حافظه من در مورد رویدادها این روزها دیگر مثل سابق نیست. دایره واژگانم تقریباً خوب است و یکی از دلایل من برای جدول حل کردن هم همین است چون به نظر من مغز را تیز و تقویت می‌کند.

آیا از فکر این که در سن ۸۰ سالگی هنوز هم یک رمان نویس حاذق هستید نمی‌ترسید؟

اصلاً چند رمان نویس داریم که در ۸۰ سالگی باشند. خیلی نیستیم و آخرین اثر آنها چقدر خوب است تازه من هیچ رمان نویسی را نمی‌شناسم که به ۹۰ سالگی رسیده باشد.

برخی منتقدان می گویند نسل‌های بعد شما را بیشتر برای آثار غیرداستانی‌تان – همچون «ارتش شب» تا برای رمان‌هایتان که جنبه داستانی دارید به یاد خواهند آورد. چرا این مسأله باعث تشویش شما می‌شود؟

فکر می‌کنم رمان گونه متعالی‌تری است. همین و بس. حالا یک مثال بزنم. یک ارل نمی‌خواهد او را کنت صدا بزنند و همین طور یک مارکی دوست ندارد او را بارون خطاب کنند. نوشتن رمان خیلی سخت‌تر است. من با شما موافق نیستم که مرا به عنوان یک ژورنالیست یا خالق آثار درخشان غیرداستانی به یاد خواهند آورد، اگرچه مطمئنم پس از مرگم خیلی‌ها این را خواهند گفت و تازه نکته اصلی اینجاست که نفوذ من به عنوان یک ژورنالیست خیلی بیشتر بوده تا به عنوان یک رمان نویس و این بدان خاطر است که رمان‌های من همه با هم فرق دارند. مثل کارهای همینگوی نیست که اگر یکی از آنها را خوانده باشید گویی چیزهای زیادی در مورد بقیه رمان‌های او می دانید.

آیا آرزو نمی‌کنید وقت بیشتری را صرف رمان کرده بودید؟

نه من در طول همه این سال‌ها از ژورنالیسم پول خوبی درآورده‌ام و زندگی خوبی داشته‌ام چون آنها را در مقایسه با رمان خیلی زودتر تمام می‌کنم. رمان نویسی و پرداختن به رمان یک جورهایی مثل عاشق شدن است. نمی‌توانید با اطمینان بگویید هفته آینده عاشق خواهید شد. ممکن است چند سال بگذرند و از آن الهام خاص برای نوشتن یک رمان خبری نباشد.

آیا این مسئله شما را ناراحت نمی‌کند که بجز کتاب اولتان «برهنه و مرده» واکنش در برابر رمان‌های دیگرتان متفاوت بوده است؟

ناراحت می‌کند فکر می‌کنم منظورتان کفری شدن باشد. البته که ناراحت می‌شوم اما نه خیلی زیاد.

آیا می‌توانید ثابت کنید که شما نویسنده بزرگی هستید تنها به این دلیل که برخلاف نویسندگان دیگر با مردم در تعامل بودید و در اصل چهره‌ای مردمی بودید؟

نه. وقتی نویسنده‌ای باشید که آثار جدی می‌نویسد همیشه این احتمال هست که فکر کنید بهترین هستید. اما جالب اینجاست که بقیه نویسنده‌ها هم همین فکر را در مورد خودشان می‌کنند. در حال حاضر آمریکا ده نویسنده خیلی خوب دارد که فکر می‌کنند بهترین هستند. بعضی از آنها #دان_دلیلو، #ونه_گات، #جان_آیروینگ و #دوکتورو هستند. شاید تعدادشان به ۲۰ نفر هم برسد. کسی چه می‌داند تاریخ به ما خواهد گفت چه کسی بهترین است و تازه تاریخ هم ممکن است اشتباه کند.

اما این شما بودید که بیشترین آثار را در مورد نقاط عطف تاریخ این کشور، رئیس جمهورها، جنگ‌ها، ستارگان سینما و ورزش نوشتید.

من امتیازات خاصی داشتم و خیلی زود مطرح شدم.

چون یکی از آثار شما پرفروش بود.

بله و لازم نبود تا چندین سال نگران پول درآوردن باشم. در نتیجه زندگی‌ام را وقف نوشتن کردم و دو بار که سعی کردم کار دیگری انجام دهم شکست خوردم. می‌خواستم وارد سیاست شوم و شکست خوردم. کارگردان سینما باشم و شکست خوردم و حتی نتوانستم یک ورزشکار سطح متوسط باشم. در نتیجه تنها کاری که می‌توانستم به آن برگردم و به آن تکیه کنم نویسندگی بود.

و آیا فکر نمی‌کنید که این عمر طولانی خسته کننده شده؟

نه، به هیچ وجه. یک چیز خوب درباره پا به سن گذاشتن وجود دارد که مردم نمی‌فهمند و آن این است که اگر سن بالای معقولی داشته باشید، درد جسمی خاصی نداشته باشید و با همسر و فرزندانتان هم مشکلی نداشته باشید چیزی که اتفاق می افتد این است که کم کم یاد می‌گیرید خونسرد باشید. این خونسردی خاصی است که قبلاً تجربه نکرده‌اید. تازه می‌فهمید که این همه برده‌اید و باخته‌اید و این چیزی است که برای همه اتفاق می افتد و شما استثنا نبوده‌اید. آن‌ها هم می‌برند و می‌بازند. بعد به شکست‌هایتان فکر می‌کنید و برای یک لحظه می گویید به درک.

پس شما الان خونسردید؟

به عبارت بهتر من این روزها رضایتی از خودم دارم و آرامشی در خود حس می‌کنم که تا سال‌ها نداشتم و بیش از هر زمان دیگری در زندگی‌ام احساس هوشیاری می‌کنم.

واقعاً؟

خب قضاوت این با شماست!

  • مرور آثار یک نویسنده
  • دوران زندگی
  • تفکرات و نظرات
  • نویسنده

فایل های مصاحبه