گفتوگو با فرشته مولوی 1393
مدت زمان مطالعه : 2 دقیقه
کتاب «از نوشتن» اثر #فرشته_مولوی داستاننویس و مترجم ساکن کانادا را نشر آگاه در تهران به بازار فرستاده. کتابی که مجموعه ۲۳ مقاله یا جستار از این نویسنده است. پیشازاین هفت رمان و مجموعه داستان و هشت ترجمه از او در ایران منتشر شده است.
این نویسنده مهمان این هفته ماست؛ اما پیش از گفتوگو بخشی از یک مقاله کتاب «از نوشتن» را با صدای نویسنده بشنوید:
«شاید مایه اندک شرمساری باشد که منی که نوجوانیام همزمان با اوج درخشش و آوازه بیتلها بود اعتنایی به این گروه راک که با سبک و سخن و سر و وضع خود زمینلرزهای در تاریخ موسیقی مردمپسند یا پاپ پدید آورده بودند نداشتم. گویا بیشتر ازاینرو که خواسته ناخواسته و دانسته و نادانسته از هرچه مردمپسند بود رویگردان بودم. هرچه بود اینجاوآنجا ترانهای از آنها میشنیدم و گیرم که از آهنگی هم خوشم میآمد پیاش را نمیگرفتم.
این بود و بود تا مهرومومها بعد که یکباره دلبسته یکی از ترانههایشان شدم. اول این ملودی ترانه "ابله روی تپه" بود که آمیزهای از اندوه و پوچی را به دواری نرم و مکرر میپراکند. بعد که گرفتارش شدم به سراغ شعرش و معنی آن رفتم و دیدم کلام این ترانه هم جاذبهای کمتر از موسیقی آن برایم ندارد.
بیتلها ترانههای ماندگار دیگری هم دارند که هر یک ویژگی درخور توجه دارند. مثلاً در یکی از آنها به نام "روزی در زندگی" ترکیب خبرهای روزنامه و ترکیب دوپاره نوشتهشده به قلم لنون و مک کارتنی توجه را به خود میکشد. ترانه "ابله روی تپه" هرچند به اندازه "روزی در زندگی" یا مثلاً "دیروز" گل نکرده، سوای ملودی ویژگی دارد که آن را به گوش و چشم من بهترین کار بیتلها میکند. آن ویژگی ابهام و ایهام معنایی آن است که راه به تفسیر و تعبیر میبرد.»
خیلی سپاسگزارم خانم مولوی. آنچه شنیدید بخشی بود از مقاله «ابله روی تپه و طلسم ابهام و ایهام» در کتاب «از نوشتن» آخرین اثری که خانم مولوی اخیراً منتشر کردند.
خانم مولوی، «از نوشتن» بعد از «آن مهرومومها، این جستارها» که پیشازاین منتشر کردید دومین اثری است که از شما منتشر میشود در قالب برخی جستارها یا به عبارتی مجموعه مقالات. آیا تنها وجه تشابه اینها همین فرم جستارنویسی است که در این کتابها دارید؟ درواقع موضوعات این کتابها آیا بهنوعی قرار است که همدیگر را کامل کنند در این دو کتاب؟
جستارهای آمده در «آن مهرومومها این جستارها» شاید بشود گفت بیشتر راجع به مسائل اجتماعی هستند. مثلاً مسئلهای مثل ناموس، مثلاً مسئلهای مثل آنچه در مهوش و تختی و طالقانی آمده، یا مسئله زبان، موضوعات اجتماعی هستند. آنچه در این مجموعه «از نوشتن» آمده همانطور که از عنوانش برمیآید همه دور محور یا مرکزی هستند که خود نوشتن است؛ بنابراین از نظر موضوعی میشود گفت که این کتاب بهاصطلاح بستهتر است.
کتاب «از نوشتن» در سه بخش تنظیمشده که هر بخش آن شامل مقالات یا جستارهایی است که به لحاظ سوژههای مورد بحث، بسیار گسترده است و گاهی حتی به نظر بیارتباط میآیند. این پراکندگی را چطور توضیح میدهید؟
درست میگویید. به نظر میآید که خیلی پراکنده است؛ ولی آن نخی را که این مهرههای تسبیح را به هم وصل میکند همان نوشتن است؛ یعنی خود پروسه یا روند یا عمل نوشتن؛ که حالا طبیعتاً شما از هر چیزی ممکن است برسید به این ماجرای نوشتن. به همین دلیل هم من سه بخش کردهام. بخش اول هر آن چیزی بوده که من در این مهرومومهایی که کارگاهها و کلاسها و سروکلهای که در روند یادگیری و همینطور در روند یاددادن زدم. بخش دوم آن چیزهایی بود که فکر میکنم سال ۸۵ بود که اینترنت و وبلاگ خیلی مطرحشده بود و من شروع کردم به نوشتن در وبگاه خودم برای اینکه از دست رسانهها یکجوری راحت شوم. بخش دوم بیشتر حالت یادداشت دارد. بخش سوم درزمینهٔ نویسندههای مشخصی است. مثل #سیمین_بهبهانی، #سیمین_دانشور و #مهشید_امیرشاهی و یکی دیگر راجع به #نیما.
خب، مجموعه مقالاتی که در این کتاب آمده، همینطور که توضیح دادید یک ارتباط درونی دارند با مسئله نوشتن. با تورقی در این کتاب و خواندن مقالاتش، به نظر میآید که شما کمتر سعی کردهاید که مقالاتی تکنیکی درباره نوشتن بنویسید، یا مقالات فنی. بیشتر، نظرات عمومی و کلی شماست درباره مسئله نوشتن یا جستارهایی که در این کتاب مدنظرتان بوده. این را آیا با در نظر گرفتن نوع مخاطبان این کتاب انتخاب کردید؟ دلیلش چیست؟
من خیلی خوشحالم که شما این سؤال را کردید. برای این که من یک حرفی دارم میخواهم آن حرف را بزنم و بعد ربطش میدهم به مشخصاً این کتاب. واقعیت جامعه ما ایران این است که ما در نظام آموزشیمان که بعد از انقلاب هم به شکل هولناکی افت کرده، نهتنها نگارش و نوشتن را به شکل امروزی و درست یاد نمیدهیم بلکه بهعکس میکنیم؛ یعنی اگر بیزار نشده باشد از نوشتن، چیزی یاد نگرفته. حتی در سطح دانشگاهیاش همچنین چیزی نیست؛ بنابراین تنها راهی که میماند برای این یادگرفتن نگارش به شکل امروزی، آموزش غیررسمی است. آموزش بیرون از مدرسه است. با درنظر گرفتن همه اینها فکر کردم وقتی من دور هستم و تنها کاری که میتوانم بکنم این است که از راه کتاب آنچه تجربه من در کار نوشتن بوده را و تجربه من در کار آموزش نوشتن بوده در بیرون از ایران، از راه کتاب بتوانم برسانم؛ بنابراین بخش اول این به نظر من یک دوره فشرده یادگرفتن ادبیات ناداستانی است که من رویش خیلی تأکیددارم برای اینکه آنچنانکه باید در ایران رویش تأکید نیست.
سؤالی حاشیهای که در مواجهه با کتابهایی چون «آن مهرومومها این جستارها» یا «از نوشتن» پیش میآید، شاید این است که این دست کتابها از نظر فرمی که مجموعه جستارند یا مجموعه مقالاتاند، مهرومومهاست که در ایران کمتر منتشر میشوند. فکر میکنید علتش چیست، آیا دلیل اش کمرنگ شدن علاقه خوانندگان بوده به این فرم کارها یا اینکه کارهای خوبی از این نوع کمتر درآمده که دیده شود و یا اینکه وفور اینترنت و مجلات و اینها باعث شده که استقبال زیادی نشود نسبت به اینگونه کارها؟
کل نشر ایران که یک وانفسا بیش نیست؛ یعنی این ماجرای کتابخوانی و «کتابنخوانی» مردم اینقدر پیچیده است و اینقدر عوامل مختلف هست از مسائل اقتصادی گرفته تا مسائل فرهنگی گرفته تا بیخبری، همه باهم این عوامل با هم دستبهدست میدهند تا این که توجه نمیشوند.
ارسال دیدگاه