گفتگو با استفن کینگ 1392
مدت زمان مطالعه : 2 دقیقه
در میان نویسندگان معاصر تعداد آنهایی که کتابهایشان بهطور وسیع به دنیای تصویر راه یافته زیاد نیست. «استفن کینگ» را اما میتوان پادشاه این قشر از رماننویسان نامید، چرا که اکثر آثارش مورد اقتباس تلویزیونی، سینمایی و نمایشی قرار گرفته و تبدیل به فیلم و سریالهای موفق شده است.
در مصاحبهای که سایت «پرید» با خالق «مسیر سبز» انجام داده، استاد ادبیات جنایی آمریکا از رمان جدیدش، کتابها و سریالهای موردعلاقهاش و کودکی دو پسر نویسندهاش سخن گفته است.
#استفن_کینگ در ابتدای سخن به زمانی که روزانه صرف نوشتن میکند، پرداخت و گفت: من هر روز صبح ۱۵۰۰ کلمه مینویسم. پنج صفحه در روز، این بیش از هر چیز برایم اهمیت دارد. اگر نوشتن روزانهام را ترک کنم، در حد مرگ میترسم و فکر میکنم که رنگ نوشتههایم رو به محو شدن میرود.»
نویسندهی «رستگاری در شائوشنگ» در پاسخ به موضوع رمان جدیدش «سرزمین شادی» و نپرداختن به موضوعات وحشتآور در آن گفت: «من بهعنوان نویسندهی ژانر وحشت شناخته شدهام، اما همیشه به مردم میگویم تا زمانی که چک وصول نشود و خرج خانوادهام در نیاید، اهمیت نمیدهم شما مرا چه مینامید. اما هیچگاه خودم را اینگونه ندیدهام. من تنها خودم را یک رماننویس میدانم. با نوشتن «سرزمین شادی» میخواستم شانسم را در ژانر پلیسی امتحان کنم. من نویسندهای موقعیتی هستم؛ یک موقعیت به من بدهید، مثلاً اینکه نویسندهای با ماشینش تصادف کرده، پایش شکسته، توسط طرفدار پروپاقرص خود ربوده شده، در کابینی حبس شده و مجبور است کتابی بنویسد. همهچیز از همینجا نشات میگیرد. زمانی که تو ایده داری، دیگر واقعاً نیاز به چیزی نخواهد بود. تنها کاری که باید انجام دهی، گوش دادن به صدای درون است. اما رمانی مثل «سرزمین شادی» باید یک «مکگوفین» داشته باشد، باید خطی منطقی وجود داشته باشد تا تو را به سمت قاتل راهنمایی کند. این تقریباً مثل طرح کردن جدول حروف متقاطع است.»
شنیدهایم پسرهای شما پیش از چاپ کتابهایشان، آنها را به مادرشان تابیتا کینگ (رماننویس) نشان میدهند. شما هم این کار را انجام میدهید؟
آنها کتابشان را به هر دوی ما نشان میدهند، اما نقد مادرشان را خیلی جدی میگیرند. من هم نوشتههایم را به او نشان میدهم و او میگوید: «خب، اینکه تکراری است. افتضاح است. احمقانه است.» تابی هیچ رفتار نرمی از خود نشان نمیدهد و همین خوب است. هر دو پسرمان اولین رمانشان را به مادرشان تقدیم کردند و این خیلی معنیدار است. او خود هم رماننویس خیلی خوبی است. بااینحال نمیتوانم متقاعدش کنم که از باغ بیرون بیاید و کتاب دیگری بنویسد.
دربارهی کودکی فرزندانتان و عادت کتابخوانی برای آنها بگویید.
بله من برایشان کتاب میخواندم و آنها هم برای من. به آنها یک ضبط صوت ۱۰ دلاری میدادم، کتابهایی را برایم میخواندند که من برایشان پرتاب میکردم. فکر میکنم دخترم «نوآمی» بود که باید تمام رمانهای «ویلبر اسمیت» را یکی پس از دیگری برای من میخواند. وقتی او ۱۴ ساله بود، کتابی به نام «کلاغ» که دربارهی شخصیتی شبیه «جونز تاون» بود را برایم خواند. «عالیجناب جیم جونز» را حتماً میشناسید؟ (داستانی است درباره گروهی که دست به خودکشی دستهجمعی زدند)
نظرتان دربارهی میزان اهمیت کتابخوانی از دید کودکان امروز چیست؟
مسلماً این روزها مثل قبل نیست، به نظرم دلیل آن «صفحهمحور» شدن (صفحه تلویزیون، صفحهنمایش رایانه یا تلفنهای هوشمند) کودکان است. آنها هم میخوانند، بهویژه دختران که زیاد مطالعه میکنند. کودکان و نوجوانان به سمت داستانهای عاشقانه یا ماوراءطبیعی همچون «گرگومیش» تمایل دارند. سال گذشته چند سمینار نگارش در کانادا برای بچهمدرسهایها داشتم. آنها کودکان واقعاً باهوشی بودند. همه رایانه داشتند، اما نمیتوانستند کلمات را هجی کنند. به آنها گفتم: اگر بتوانید در قرن بیستویکم بخوانید، میتوانید دنیا را داشته باشید، چون شما نوشتن را از خواندن میآموزید.
هدف اصلی شما از نوشتن سهم ۱۵۰۰ واژهای روزانهتان چیست؟
هنوز سرگرم کردن مردم، شغل اصلی من است. در رمان «سرزمین شادی»، پیرمردی که صاحب آن مکان است گویی از زبان من میگوید: «هیچوقت فراموش نکن، ما سرگرمی میفروشیم.» این همان کاری است که ما نویسندگان، فیلمسازان و همه ما باید انجامش دهیم. این دلیلی است که به خاطر آن، ما را در زمینبازی نگه میدارند.
ارسال دیدگاه