گفتوگو با خورخه لوئیس بورخس 1981
مدت زمان مطالعه : 4 دقیقه
#خورخه_لوییس_بورخس در پانزده هزار كیلومتری از خانه اش در كایه مایپو در بوئنوس آئیرس، در ورودی یک میهمانخانه ی رمی با صدایی كشیده كه واژگان را از لحاظ لحن به ربع های تیز بخش می كند، سخن می گوید.
بزرگ ترین نویسنده ی آرژانتیتی و یكی از بزرگ ترین نویسندگان دنیا به مقاله نویس میلانی، دومنیكو پورتزیو، رو می كند كه به حساب بنیاد بالتزان كه جایزه ی بین المللی ادبیات را در سال ۱۹۸۰ به او واگذار كرده است، میزبان اوست و سپس به همكار جوان خود ، ماریا كوداما، می نگرد كه در سومین سفرش به ایتالیا در سال ۱۹۸۱ راهنمای اوست.
روشنان بامداد بهاری هم دارد از طریق شاخه های یک چنار كه تكیه داده به شیشه های پنجره ی دراز ، بی حركت بر چهره ی تكیده از پوست چروكیده و چشمان روشن او فرود می آید. این چشمان، دیدگان یك كورند. خودش می گوید: “ از رنگ ها به جز زرد چیزی برایم نمانده است با رگه های کمرنگی از سایه . “ ؛ ولی چشمان بازش را با كنجكاوی بساوشی و كمی تب آلود می چرخاند كه با حالت های حساب شده ی خوشرویی آنگلوساكسون او در تضادند.
البته در میان موضوعات این ملاقات، دانته هم هست.
پیش از هر چیز باید دینی را ادا كنم. ما در رم هستیم . پس (CIVIS ROMANUS SUM ) حقوق شهروندان رم درباره ی من اجرا خواهد شد. من دینی به ویرژیل دارم. هم به ویرژیل در مقام مولف انه ئید، و هم به ویرژیل در مقام راهنمای #دانته .
چه چیز در مولف كمدی الهی بیشتر شما را تحت تاثیر قرار می دهد؟
دم متافیزیكی و نمادگرایی آنیمیستی او كه با طنز در قابی از قالب های متریک رنگ آمیزی شده. دشواری تكنیكی ای كه دانته پشت سر گذاشته بی نهایت عظیم است. دشواری درگذشتن از قفس متریک. مثلا فكر كنید به نمادگرایی عدد سه در كمدی الهی. ابیات سه لتی ( خسروانی ) اند. مصراع نخست با مصراع سوم هم قافیه است و دومی با نخستین مصراع از سه لتی ( خسروانی ) دوم. یک استعداد خارق العاده لازم است تا در این قالب گیر نیفتی و این در طول تمام این اثر عظیم تداوم می یابد. در واقع بخش های كتاب شعر هم سه تا هستند. جانوران درنده سه تا هستند. ( پلنگ، ماده گرگ و شیر ) همان ها كه او در خروج از بیشه به آن ها برمی خورد. می توان به همین سان ادامه داد. شاید من هم با كلیدهای قبالایی و نظمی كه دانته احتمالاً می شناخته داستانی بنویسم، البته هنوز ننوشته ام و شاید هم هرگز ننویسم. تازه او جادو را هم می شناخته. وانگهی من چطور می توانم او را در مقام راوی نستایم؟
در چه معنایی؟
كمدی الهی یک ساختار بزرگ روایی دارد. باید یادآوری كنم كه این كتاب چكیده ی تمام فرهنگ آن وقت است. من كوشش كردم در كتاب الف با الهام از دانته معنای زمان خویش را ارائه كنم كه یک مكان هندسی از كائنات هست كه در آن همه چیز وجود دارد. بدون انباشت یا شفافیت ؛ و من این آبسوردوم ( ABSURDUM ) را فقط در چند صفحه ساختم كه لازمه ی طبع من است. ولی دانته بنایی عظیم ساخته و مجبور بوده مشكلات روایی را در طبقات بیشتری حل كند. دانته است كه دوزخ را توصیف می كند و ویرژیل است كه آن چه را دانته نمی خواهد و نمی تواند به اول شخص بگوید به خواننده توضیح می دهد و تازه شخصیت هایی هم هستند كه در زمان حال از خود صحبت می كنند ولی كنش هایی را تعریف می كنند كه در گذشته روی داده اند. پس دست كم سه طبقه روایت وجود دارد. ولی خواننده این برداشت را می كند كه همه دارند در یک حال تاریخی روی می دهند كه تعریف ناپذیر و جادویی است. به سان كنراد بزرگ كه در سده ها پس از او راوی را در داستان وارد كرده، یعنی مارلو را در آن سفر به اعماق در كتاب دل تاریكی. از این جا می توان مدرنیته ی دانته را حتا در سطح تكنیكی آن دریافت.
آیا دارید كتابی درباره ی دانته می نویسید؟
بورخس: بله. دقیق تر بگویم كه دارم همه ی مقالاتی را كه در طول سی سال درباره ی دانته و كمدی الهی انباشته ام با هم یكی می كنم. امیدوارم كتاب در همین سال هم زمان در ایتالیا و اسپانیا دربیاید. گمان می كنم ماده ی كافی برای كار دارم. هرچند بسیاری از مقالات باید دوباره نویسی شوند. كار را پیشتر آغاز كرده ام. ولی زمان علیه من است. چون من پیرم. به هر روی این كار مرا سر شوق می آورد. چون در كمدی الهی منزل های زیبایی هستند. چه موزیكالیته و چه توازنی در این بیت از داستان پائولو و فرانچسكا هستSOLI ERAVAMO E SENZA ALCUN SOSPETTO تنها بودیم و هیچ ریب و گمان بدی نمی بردیم و همین طور در معنایش. ریب نه ترس است نه ناآرامی؛ یا مثلاً SENZA DUBITARE DI ESSERE TANTO INNAMORATI بدون شک در این كه عاشقانه دل به هم باخته بودیم. فوق العاده است. مگر نه؟ یا پیشتر QUANDO LEGGEMMO IL DISIATO RISO/ ESSER BACIATO DA COTANTO AMANTE. و وقتی داستان لبخند دلداده را می خواندیم همان دلداده ام مرا بوسید. دانته می گوید لبخند و نه دهان. برای توضیح بهتر خوشبختی عشاق و شادی نفسانی شان. اگر از من بخواهند فقط یك كتاب را نجات بدهم من بی هیچ تعللی كمدی الهی را بر می گزینم. هر چند خودم مسیحی نیستم. من به اسطوره شناسی كمدی الهی باور ندارم ولی به ابیات آن باور دارم و بدین وسیله می خواهم بگویم كه برای تمجید از این اثر تحسین برانگیز كه چون آینه ای دل انگیز - و گاه منطقی و سرد- از عناصر درونی انسانی می نماید، ایمان و كاتولیک بودن الزامی نیست. چون در آن زمان حال با زمان گذشته درمی آمیزد. در كابوس تاریخ ؛ ولی همواره با وسواس مطلق. آیا این همه خارق العاده نیست؟
چند بار آن را خوانده اید؟
دست كم ده بار. خوب یادم می آید وقتی را كه دست سرنوشت در میان دالان های هزارتوی كتابخانه ی پدرم برای نخستین بار كمدی الهی را در دستانم گذاشت. پدرم كتابخانه ای داشت متشكل از آثار مولفان انگلیسی؛ و من فكر می كردم زبان ایتالیایی خیلی با اسپانیایی متفاوت است. چون نمی شناختمش و هنوز هم آن را خیلی كم می شناسم. در خانه ی من هیچ كس ایتالیایی نمی دانست. بدین سان بود كه دانته را خواندم. كمدی الهی اش را به زبان انگلیسی خواندم. با علاقه یادداشت هایش را هم پی گیری می كردم كه نوعی دائره المعارف قرون وسطا را تشكیل می داد كه برای من خیلی اغواكننده بود. چون بسیار دائره المعارف دوست می دارم. بعد از خواندن یادداشت ها دوباره به متن باز می گشتم. احساس لیز خوردن در یك هزارتو ، در میان یك صفحه ی شطرنج ، آینه ها و جادوان را داشتم. بله. واقعاً اعتقاد دارم كه دانته علاقمند بوده به علوم خفیه؛ ولی رنه گنون حق ندارد تاكید كند كه دانته متعلق بوده به فرقه ی رُزاكروچه، مساله این است كه مریدان این فرقه می خواهند گذشته ای بیافرینند و مثلاً می گویند كه #شكسپیر هم علاقمند بوده به علوم خفیه كه البته یک چیز جعلی است. او جادوگران را در مكبث وارد كرده ولی فقط برای این كه به مذاق شاه جاكومو یكم ( جیمز استوارت ) كه مولف گفتاری درباره ی شیطان شناسی است خوش بیاید.
بازگردیم به دانته و كمدی الهی اش.
بله. در خوانش نخست وقتی به برزخ رسیدم توانستم یک چاپ دوزبانه ی انگلیسی/ایتالیایی گیر بیاورم كه خیلی برایم سودمند بود. چون بی درنگ دریافتم كه می توانم ترجمه را كنار بگذارم و موفق شدم زیباترین ابیات جهان را مستقیماً به ایتالیایی بخوانم. سپس همانگونه كه گفتم: نُه بار دیگر هم كمدی الهی را خوانده ام با چاپ های انتقادی مختلف.
كدام چاپ ها؟
وقتی ادبیات انگلیسی درس می دادم، در آن بیست سال، چاپ های بی شماری از آثار كلاسیک انگلیسی داشتم ولی هیچ چاپ انتقادی ای از كمدی الهی به آن زبان راضی كننده نبود. پس به چاپ های ایتالیایی رجوع كردم . مثلاً به چاپ مومیلیانو و پتراتزینی و ساپه نیو.
كدام چاپ بهتر است؟
چاپ مومیلیانو.
و كدامیک بدتر؟
چاپ ساپه نیو.
درباره ی چاپ های مصور چه نظری دارید؟
برخی طرح های “ بلیک“ را دیداری و دارای مفاهیم جنسی می دانم. ولی تصاویر “ دوره“ را ترجیح می دهم. چون خارق العاده است. ظرفیت ابداع چشمگیری دارد. كافی است به كاری كه با دن كیشوت كرده فكر كنید. تصاویر او برای شاهكار #سربانتس مرجع تصویری در متن ندارند. آن چه برای “ دوره “ جالب بود منظره بود نه خود سربانتس. سربانتس در مواجهه با مناظر به یک كور می ماند و “ دوره “ با مناظرش آن كتاب را غنی كرده است. در كمدی الهی دانته برعكس مناظر بسیاری وجود دارند و عجب مناظری هم هستند. “ دوره “ فهمیده بود كه باید آن ها را روی سطح پلاستیک و جادویی قرار دهد.
فكر می كنید آیا باز هم كمدی الهی را خواهید خواند؟
در ذهن می خوانمش. با صدای بلند یا بدون تلفظ كردن حتا یک كلمه و خود را می لغزانم در هزارتوی ابیاتی كه تا ابد به بی نهایت می كشندت. در این سن من حق دارم خسته باشم. ولی با بازخوانی دانته سُر می خورم در زمان بی زمانی ؛ و تخیل من رفته رفته، در لحظاتی، جاودانگی را اخذ می كند و این شاید بدین معناست كه بی نهایت وجود دارد. این امید باشكوه ، تنهایی مرا دلچسب و شاد می كند.
ارسال دیدگاه