گفتوگو با سیمین دانشور 1389
مدت زمان مطالعه : 1 دقیقه
دانشور در آستانه ی 90 سالگی تنهایی را بیش از هر چیز دیگری دوست دارد. گفتوگو با او در خانه اش انجام شده؛ خانه ای که کنار خانه نیما قرار دارد و به بخشی از تاریخ ادبیات معاصر تبدیل شده است.
در آستانه نود سالگی زندگی را چطور می گذرانید؟
کاری نمی کنم.
تلویزیون نگاه می کنید؟
هر چی باشد نگاه می کنم. فیلم. سریال.
اخبار تلویزیون هم نگاه می کنید؟
نه حوصله ش را ندارم.
تلویزیون ظاهرا چندین بار خواسته با شما مصاحبه کند و کتاب هایتان را نقد و معرفی کند. مثل اینکه شما قبول نکرده اید.
خیلی گفته اند. نه. قبول نکردم.
چرا؟
خب دیگر حوصله ندارم. الان جوان ها باید کار کنند.
جوان ها را که نمی گذارند کار کنند. توقیف شان می کنند.
این دیگر مشکل خود جوان هاست. باید تلاش کنند.
روزنامه ها را می خوانید؟
نه.
چرا نمی خوانید؟
اگر بیاید می خوانم. روزنامه برایم نمی آید. مجله هایی که برایم می آیند می خوانم.(مجله بخارا و بررسی کتاب و خبر شیراز به صورت منظم برای او فرستاده می شوند.)
کتاب های تازه را هم می خوانید؟
کتاب های تازه هم اگر بیاید می خوانم.
قبلا شما خیلی مهمان نواز بودید. در خانه تان به روی همه باز بودو ظاهرا حتی مهمان های نیما هم خانه شما می آمدند. ولی چند سال است منزوی شده اید. تنهایی را دوست دارید؟
آره. خیلی. دوست دارم تنها باشم.
چرا تنهایی را دوست دارید؟
خب آدم ها از یک سنی تنها می شوند. منم خو گرفتم و تنهایی را دوست دارم.
دوست دارید جوان ها کتاب هایتان را بیاورند و شما برایشان امضا کنید؟
آره دوست دارم.
تنهایی تان را به هم نمی زنند؟
آنها نه.
چند سال پیش که بیمارستان بودید خیلی ها بیمارستان آمدند و کتاب نامه هایتان به جلال را آورده بودند تا امضا کنید.
آره. یادم هست. آن کتاب چقدر خوب بود. خیلی ها آمدند.
ولی فروش رمان هاتان خیلی بیشتر بوده. آنها را بیشتر خوانده اند.
خب آنها داستان اند. خواننده بیشتر دارند.
از "کوه سرگردان" چه خبر؟
هیچی.
چرا چاپش نمی کنید؟
نیست. کسی هم چاپش نمی کند.
چرا چاپش نمی کنند؟
نمی دانم. اگر پیدا کردید برش دارید ببرید.
ارسال دیدگاه