فیلتر مصاحبه

(نوشتن یک کلمه از عنوان کافیست)

لک لک بوک

برترین کاربران مصاحبه

گفت‌وگوی کیهان فرهنگی با جمال‌زاده

گفت‌وگو با جمال‌زاده 1366

مدت زمان مطالعه : 7 دقیقه

ادبیات

گفت‌وگوی کیهان فرهنگی با جمال‌زاده درباره‌ی مسائل سیاسی ایران و جلال آل احمد و سیمین دانشور

مصاحبه

گفت‌وگوی کیهان فرهنگی با جمال‌زاده استاد جمالزاده ،همان طوری که قبلا عرض شد،ما از طرف کیهان فرهنگی امده ایم با این نشریه اشنا هستید؟

بله برای من مرتبا از کنسولگری می فرستادند،البته دو سه ماه است که نمی فرستند ولی دو سه روز قبل یک شماره کیهان هوایی برایم رسید که خیلی خوشم آمد چون دو سه مطلب مهم در آن بود برای مثال ایت اله منتظری نطق مفصلی در خصوص آزادکردن احزاب سیاسی کرده بودند که من آن را چیدم تا بفرستم برای مجله روزگار نو- روزگار نو مابین نشریاتی که خارج از کشور منتشر می شوند بهتر از دیگران است .کم کم با نشریات داخل ایران کم رابطه ای برقرار کرده ،من از اول طرفدار این بودم که این ها این طور به هم فحش بدهند به هم بدگویی کنند. شماها که ایران هستید ملایم تر هستید فحش نمی دهید ولی انها رسما فحش میدهند چیز های غریب و عجیب می نویسند نشریات ایران خیلی مودب تر و ارام تر هستند . در یکی از همین نشریات خارج از کشور خواندم که تاکنون هفتصد نشریه از طرف ایرانیان بیرون از ایران به چاپ رسیده که دولت مستعجل بوده و از میان رفته هفتصد روزنامه مثلا ان یکی که کنار دست شماست یک نشریه درویشی است که نمی دانم در کانادا چاپ می شود یا در کالیفرنیا مقصود این که یک چیز خوب بهتر از صد چیز نیم خوب است . این کیهان فرهنگی خیلی خوب است ،خیلی خوب.

استاد توضیح بدهم که این عکس خانم دانشور است .

هان! عکس خانم دانشور را هیچ وقت ندیده بودم . با هم مکاتبه داریم .این کیه؟

این هم عکس مرحوم جلال است.

هان !هان!جلال احمد خیلی خوب، خیلی خوب، بارک اله، بارک اله.

این هم عکس مرحوم مدرس است این هم عکس اقای دکتر محمود حسابی، این ها سه شماره آخرین کیهان فرهنگی است.

خیلی خوب ،خیلی خوب من راجع به هر یکی از این ها می توانم برایتان کنفراس بدهم . البته یاد و هوشم ضعیف شده ولی مثلا روابط من با جلال احمد خیلی مفصل است ،خیلی مفصل از قضا در همین اواخر فهمیدم که مقصود جلال از غرب زدگی چیست؟ من جلال آل احمد را یک بار بیشتر ندیدم بک روز تلفن کرد به من که :من در ژنو هستم گفتم کجا هستی ؟گفت نمی دانم فلان جا هستم گفتم همان جا باش من می آیم ...رفتم پیدایش کردم و بردمش به قشنگ ترین پارک ژنو اسمش آب حیات است کمی گردش کردیم. میانه خوبی با من نداشت، چون مدیر مدرسه را برای من فرستاده بود ایرادهایی گرفته بودم و او از ان ایرادها خوشش نیامده بود.

برای همین آن نامه را برای شما نوشت.

خیلی حساس بود. کم کم با هم مکاتباتی کردیم. یک بار برایش نوشتم رفیق، تو مثل این نویسنده های جدید انگلستان می مانی که خیلی هم جوان هستند. اسم ادبی شان (جوان های غضبناک) است. بعد همسرش به من یک کاغذ نوشت که جمالزاده چه قدر تو خوب ملتفت شدی، شوهر من واقعا از این (جوان های غضبناک)است. بعد خودش که با من دوست شد –در همان روز هم خیلی با هم دوست شدیم –به من گفت جمالزاده حقیقتش این است که من فردا حرکت می کنم به ایران ولی می ترسم مرا بکشند گفتم اگر اتفاقا دیدی که برای خطری هست فورا خودت را به ژنو برسان من از تو نگهداری خواهم کرد دو –سه هفته بعد برایم نوشت که جمالزاده به من گفتی که بیا به نظرم آن موقع نزدیک شده. برایش نوشتم که هر چه زودتر خودت را برسان و اگر هم پول نداری بگو پول طیاره را هم من از این جا می دهم خبری نیامد و بعد از مدت کمی خبر مرگش رسید. بعضی ها گفتند که او را کشتند. همسرش گفت که او را نکشته اند،مریض بود. آیا زنش احتیاط کرد که این را به من نوشت برای این که ترسید کاغذ را باز بکنند؟ یا این که حقیقت را گفت هنوز بر من روشن نشده. بعد با برادرش شمس آل احمد دوستی پیداکردم. او هم در کاغذش هیچ وقت نگفت که برادرم را کشتند این است که من هنوز شک دارم که آیا برادرش را کشتند یا برادرش مرده؟ حالا اجازه بدهید درباره این کتاب که در دست من است صحبت کنیم کتابی است به اسم جنگ عراق و ایران که مدت زیادی هم نیست چاپ شده و به عقیده من کتاب بسیار خوبی است نویسنده آن هم یک استاد تونسی است.

بله، تراب زمزمی نویسنده این کتاب اخیرا هم در ایران بود.

بله، این جا نوشته که در ایران هم بوده و همراه هیاتی مامور بوده اند که بیایند و شاهد و ناظر جنگ ایران و عراق باشند و بعد در ارو پا حقایق و آن چه را ه دیده اند حکایت کنند و در روزنامه ها بنویسند و این تمام چیزهایی است که در ایران و عراق دیده این اعداد و ارقام زیادی هم دارد از جمله صفحه 177این کتاب خیلی خیلی دیدنی است در این صحنه یک آیه از آیه های قرآن را به زبان فرانسه آورده و نوشته که حضرت رسول (ص)از بعضی از عرب ها اوقاتش تلخ بود به آنها گفت که اگر شما به خداخیانت کنید خداوند بر شما غضب خواهد کرد در سوره پنجم از قران مجید که من قران دارم می اورم و تاآن ایه را پیدایش می کنیم سوره پیجم ایه پنجاه و چهارم می گوید ای مومنین هر کسی که کافر شود خداقومی را خواهد فرستاد که آن قوم خدا را دوست خواهد داشت و خدا هم آن قوم را دوست خواهد داشت این قوم قومی خواهد بود فروتن از خدا خواهد ترسید . خدا انها را حمایت خواهد کرد این یکی از نعمت های خداوند است خدا نعمتش را به کسی خواهد داد که می خواهد و در همه جا حاضر و عالم است.
وبعد ازنزول این آیه کسی از حضرت پرسید که این قوم چه قومی خواهد بود و حضرت به اطراف خود نگاه کرد و دستش را گذاشت روی شانه سلمان فارسی وگقت از این قوم، و خود مولف اضافه کرده که این قوم همان قومی است که حالا با امام خمینی امده است قومی است که کم کم در اطراف دنیا طرفدار پیدا خواهد کرد ملاحظه می کنید که این صفحه چقدر مهم است چه قدر قشنگ است و هنوز به فارسی ترجمه نشده است.

استاد این کتاب ترجمه شده و در روزنامه کیهان هم به صورت پاورقی منتشر شده است.

چند چیز خوب است که در فرنگستان چاپ می شود ولی در روزنامه های ایران دیده نمی شود و مطالب خوبی هم در نشریه ها و روزنامه های ایران چاپ می شودکه در نشریه های خارج از ایران چاپ نمی کنند و شما ها به عقیده من بایدکم کم سعی کنید که با نشریه های خارج از ایران روابطی پیدا کنید . من در یک گفت و گوی دیگر که چند سال پیش انجام شد و در روزنامه اطلاعات چاپ شد گفتم که امروز می گویند دو میلیون و نیم ایرانی از ایران خارج شده در میان این ها عده بسیار زیادی هستند که بی گناه هستند و از ترس با سرمایه کمی از ایران آمدند بیرون –مثلا در خود سوئیس چند خانواده را می شناسم که فکر می کردند این انقلاب در نهایت 5یا 6هفته بیشتر طول نخواهد کشید و ایت ها به ایران برخواهند گشت و حالا سال دهم دارد شروع می شود و این ها بی پول با زن و بچه و خانواده مانده اندوسویئسی ها با زحمت زیاد به انها اجازه داده اند که در ان جا زندگی کنند از این خانواده ها در جاهای دیگر هم هستند در ترکیه در پاکستان کارشان هم دست اخر به گدایی و سکته قلبی می رسد و من فکر می کنم باید برای این مشکل راهی پیدا کرد.

استاد اجازه بدهید در زمینه مو ضوعات فرهنگی مثلا در خصوص داستان و ادبیات مسائل مطرح کنیم.

بسیار خوب بسیار خوب موافقم از قضا خودم می خواستم مطالبی را مطرح کنم. شما خودتان مسبوق هستید که در آذربایجان مجله ای منتشر می شود که در آن نوشته است دولت ایران باید تعلیمات را در دانشگاه ها و در مدارس ابتدایی و متوسطه به زبان ترکی بکند . این صحبت ،عاقبت بی نهایت خسران آمیزی برای ایران خواهد داشت. متوجه هستید چه عرض می کنم؟ آذر بایجان ده یا یازده میلیون جمعیت دارد در خراسان ترک ها خیلی زیاد هستند افشارها که نادر از آنها بودترک بودند قشقایی ها به ترکی حرف می زننددر زنجان و قزوین مردم به ترکی حرف می زنند این ها گذشته، بسیار دور و درازی در ایران دارند پس از اسلام سلسله هایی که در ایران حکومت کردند خیلی هاشان ترک بودند غزنوی ها ترک بودند سلجوقی ها ،خوارزمشاهیان و صفویه تر بودند،چنگیز که آمد ترک بود تیمور که آمد ترک بود و بچه های تیمور مدت ها در ایران سلطنت کردند در شیراز هم ترک بود چنان که حافظ می گوید" اگر آن ترک شیرازی به دست ارد دل مارا" به هر حال توصیه ام این است که باید هشیار بود و باید مصالح کشور را قبل از مصالح خود قرار داد.یک بار در تلویزیون تصویر ایت اله خمینی را بدون عبا نشان دادند در حالی که ایت اله منتطری هم روی زمین کنار ایشان نشسته بود بعد زیر آن نوشتند که تصویر ایشان در حال اغماء می بینید و چنان وانمود کردند که خدای نکرده هر لحظه امکان از میان رفتن ایشان وجود دارد ولی بعد نوشتند که دو طبیب ایشان را معالجه کرده اند ک حالشان خوب است.به هر حال این حادثه روزی پیش خواهد آمد، همان طور که من هر لحظه در انتظار مرگ خودم هستم .خوشبختانه ایت اله خمینی وصیتی کرده آن که البته برماها مجهول است ولی به نظرمن ایشان بسیار بسیار عاقل و آینده نگر هستند و مسائل سیاسی را خیلی خوب پیش بینی می کنند حتما در وصیت نامه خودشان تکلیف مسائل بعدی را روشن کرده اند بنابراین انقلاب اسلامی راهش را ادامه داد ولی این احتمال هم وجود دارد که چه در داخل ایران و چه از خارج تحریکاتی بشود و عده ای شلوغ کنند بعضی ها قد علم کنند . اظهار مخالفت کنند اما همان طور که عرض کردم به طور قطع انقلاب پیش خواهد برد چون انقلاب اسلامی حالا قشون و پاسدار مسلح دارد و همه انها هم طرفدار انقلاب هستند ایمان آنها هم بیشتر از بیش شده است با تمام این احوال این خطر چندان بزرگ نیست اما به نطر من خطری جدی و قابل اهمیت این است که حالا خدمتتان عرض خواهم کرد.
ایران در خطر است البته نمی گویم که این خطر مربوط به فردا. پس فردا است. ولی ایران در هر صورت امروز از طرف شمال دو هزار کیلومتر با مملکت روسیه شوروی سرحد دارد درست است؟ و از طرف خراسان هم با ایجاد دولت ترکمنستان همسایه دیوار به دیوار شده ایم و این ترکمن ها یی هستند که تا پریروز سوار بر اسب می آمدند به ایران ،بچه های ما را می دزدیند و اسیر می کردند و می برند در آسیای وسطی می فروختند کسی که با شما صحبت می کند کتابی دارد به اسم جنگ ترکمن که در ایران چاپ شده است . این جنگ ها را من از یک فرانسوی به اسم گوبینو –که سفیر فرانسه بودترجمه کرده ام او خودش شاهد یکی از این جنگ ها بوده و مابقی را هم یا شاهد بوده و یا از قول شاهدان عینی نقل کرده است و کسی که با شما صحبت می کند می خواست به عنوان مقدمه به خوانندگان کتاب بگوید که این ترکمن ها چه کسانی هستند هر چه در کتاب های تاریخ از قبیل ناسخ التواریخ و غیر از آن به دنبال شرح حال ترکمن ها گشت .اطلاعات صحیحی پیدا نکرد ولی بالاخره به یک تزدکتری از یک جوان ترکمن دست یافت که پایان نامه او در دانشگاه ترکمنستان جدید بود ترکمنستان جدید پانزدهمین مملکت شوروی شده و اهالی آن همان ترکمن ها هستند که حالا دارای دانشگاه شده دارای تئاتر شده دارای موزه شده دارای مدارس بسیار شده از ان طرف آذربایجان ما همسایه دیوار به دیوار با مملکتی است که روس ها اسمش را گذاشته اند اذربایجان شوروی و با کو –بادکوبه –پایتخت آن است ایرانی ها در آن موقع خیلی اعتراض کردند که اسم دیگری روی آن بگذارید اما هیچ جوابی ندادند.
بازکسی که با شما حرف می زند در بادکوبه بود.دیروز یک ایرانی با لباس ایرانی آمد و گفت فلانی !زن من می خواهد شما امشب به منزل ما بیایی پلو بخوی من پسر ی دارم که در آلمان درس می هواند شما هم که ازآلمان آمده اید می خواهد بدانی که شمااز پسرش خبری داری یا نه؟ان جوان را من در آلمان می شناختم به همین دلیل پذیرفتم. تابستان بود آن شخص با لباس ایرانی به سراغ من امد. وسط شهر بادکوبه یک تپه مشجر هست ،آن جا یک دوازه ای هست کاملا مثل دروازه دهات ایران من تعجب کردم وارد کوچه ای شدم درست مثل کوچه های ایران ،خانه ها مثل خانه های ایران به آن خدایی که مرا خلق کرده و به ایران قسم عین حقیقت را میگویم همان طور که داشتیم می رفتیم به طرف خانه آن شخص یک دفعه از یک خانه صدایی بلند شد صدایی روضه خوانی بود که داشت روضه می خواند آن شخص گفت که روس ها مخصوصا این کوچه را با چند خانه و با این دروازه و با نام های ایرانی همینطور نگه داشته اند که ایرانی ها بعدها بدانن که وقتی این دروازه و به نام های ایرانی همین زود نگه داشته اند ولی از آن طرف اگر در خود بادکوبه گردش کنید می بینید که بادکوبه تقریبا مثل فرنگستان شده باز خود من کتابی دارم که در ایران چاپ شده. در آن کتاب گزارشی هست از سفیر ایران در پطرزبورک در زمان ناصر الدین شان به میرزا علی اصغر خان اتابک .گزارش مفصلی است سفیر نوشته است که خواهشمندم از من نخواهید که این گزارش از کجا به دست من رسیده.من اول فکر کردم این سفیر خواسته شارلاتانی بکند ،ولی وقتی شروع کردم به خواندن دیدم نه ،عین گزارشی است که از زبان روسی به فارسی ترجمه شده.در آن زمان _در زمان ناصر الدین شاه _،دو نفر روس که فارسی بلد بودند با لباس ایرانی وارد خاک ایران می شوند و منزل به منزل شب ها در دهات می خوابیدن و در هر دهی تحقیق می کرده اند که سم این ده چیست؟چه قدر جمعیت دارد؟ جه قدر جوان دارد؟جه قدر مادیان دارد؟چه قدر گوسفند دارد؟و همین طور آمده اند پایین تا رسیده اند به گیلان از گیلان رفته اند به مازندران از مازندران رفته اند به خراسان و از خراسان رفته اند به ترکمنستان و روسیه .
من کتابی نوشته ام به اسم گنج شایگانی اقتصاد ایران که پس از انقلاب دانشگاه تهران از من خواست و من فرستادم در تهران چاپ شد. بعد دوباره از دانشگاه کتاب تاریخ روابط روس و ایران را ازمن خواستند که هزار نسخه از آن در برلن چاپ شد ه بود . ولی در موقع جنگ دوم بمب افتاد جایی که کتاب ها بود کتاب ها همه از بین رفت ولی خوشبختانه دو جلد از آن کتاب را خوشبختانه داشتم یک جلدرا نگه داشتم یک جلدش را فرستادم ولی چاپ نکردند . برمن معلوم نشد چرا چاپ نکردند شاید چون مقدمه اش به قلم تقی زاده بود-تقی زاده را انقلابیون امروز قبول ندارند چون تقی زاده فراماسون بود به هر جهت این کتاب الان آن جاست کتاب بزرگی است روس ها تاریخشان خیلی قدیمی نیست و معروف است که پطر کبیر در وصیت نامه اش نوشته است که ای روسیه! مملکت ما بزرگ است و خیلی بزرگ تر خواهد شد ولی دریاهای که دور روسیه را گرفته همه در زمستان یخ می بنددو هرگونه روابط اقتصادی ما قطع می شود پس ما باید سعی کنیم به آب های گرم دست پیدا کنیم.

  • داستان
  • مرور آثار یک نویسنده
  • دوران زندگی

فایل های مصاحبه