گفتوگو با روزبه معین، پدیدهی این روزهای بازار کتاب 1395
مدت زمان مطالعه : 2 دقیقه
گفتوگو با روزبه معین دربارهی نوشتن و تاثیر فضای مجازی در جذب مخاطب برای کتاب نخستش
جناب معین شما از چه زمانی نوشتن را شروع کردید؟
من نوشتن را به صورت ذهنی شروع کردم. از پنج شش سالگی یاد گرفته بودم که در ذهنم چیزهایی را بنویسم ولی به صورت مکتوب از ۱۰ سالگی بود که شروع به نوشتن نمایشنامه در مدرسه کردم. البته قبول دارم که داستاننویسی حرفهای ماجرایی متفاوت با این نوشتن ها دارد.
من در دوران کودکی و حتی نوجوانی برای خودم مینوشتم. حتما میپذیرید که در آن زمان مانند امروز فضای مجازی وجود نداشت و امکان طرح کردن نوشتهها نیز نبود. من در چنین فضایی کارم را شروع کردم. نخستین کار حرفه ای من در زمینه کاریکاتور بود و در چهارده سالگی یک رتبه کشوری در این هنر به دست آوردم و رفته رفته همین کشیدن کارتون بود که من را به سمت خلق چهرهها و شخصیت های مختلف هدایت کرد...
شما در داستان نویسی به طور مشخص استاد و یا مدرسی هم داشتهاید؟
به صورت آکادمیک مربی نداشتم. البته بودند افرادی که در کلاس شان شرکت کنم اما دوست ندارم اسمی از آنها ببرم. من رشته تحصیلیام شیمی است و به ریاضی خیلی علاقه دارم. با این همه هنر برایم یک دنیای دیگر بود. هنر و درس برای من تناقضی نداشت و دنبال هر دوی آنها رفتم.
شنیدهام که در فضای مجازی مخاطبان زیادی دارید. این مخاطبان را به خاطر نوشتههایتان جذب کردید و یا اینکه خودشان جذب شما و صفحات شما شدهاند؟
فضای مجازی یک تکنولوژی تازه است که باید از آن استفاده درست کرد و من اینکار را کرده ام. فضای مجازی برای من مثل یک کاتالیزور عمل کرد تا بتوانم نوشتههایم را معرفی کنم. شاید اگر فضای مجازی نبود اتفاق امروز برای من ۱۰ سال بعد میافتاد.
شما در فضای مجازی دقیقا چه کار کردید؟
سعی کردم در این فضا با مخاطبم ارتباط برقرار کنم. قسمت هایی از کتابم را که میدانستم آنها را جذب میکند را در اینستاگرام میگذاشتم و قسمت های از شاهکارهای ادبی دنیا را در کانال تلگرام. همه اینها رفته رفته باعث ارتباط خوب میان من و مخاطبانم شد.
ماجرای نوشتن «قهوه سرد آقای نویسنده» چطور پیش آمد؟
من این داستان را سه چهار سال در ذهنم داشتم و دو سالی به ساختارش فکر میکردم. جای تک تک شخصیت های داستانم زندگی کردم؛ از بچگی تا بزرگسالی.
منظورتان این است که داستان شما مبتنی بر واقعیت است؟
من دنیایی دارم که در آن همه این شخصیتها زنده اند. شاید برای بقیه اینگونه نباشد اما برای من هستند.
کتاب قبل از انتشار در فضای مجازی معرفی شد؟
بله. شاید یکی از دلایلی که کتاب خوب با استقبال روبرو شد همین مساله است. مخاطبان رمان من در فضای مجازی دانه به دانه پیدا شدند. کسی خواند و به دوستش داده بود و آن هم خوشش آمده بود. من از صفر شروع کردم و بدون هیچ حامیخاصی آمدم بالا. به کسی وابسته نیستم. خودم کار خودم را جلو بردم و این برایم خوشحال کننده است. من تنها به طرفدارانم وابستهام.
در فضاهای جدی ادبیات و نقد، آثاری مانند آثار شما جدی گرفته نمیشود و یا برخی هم به آن زرد میگویند. این برای شما حساسیتی ایجاد نمیکند؟ ناراحتتان نمیکند؟
راستش نه. این حرفها را شنیدهام. به نظرم کسانی از این حرفها میزنند که کتاب را نخواندهاند. کسی که اثر را نخوانده و نقد حرفهای نکرده نمیتواند اسمش را منتقد حرفه ای بگذارد. کسی که بدون خواندن کتاب از الفاظ ناشایست برای حرف زدن درباره آن استفاده میکند، برای من نظرش حرفهای نیست. من عاشق اظهارنظرهای حرفهای هستم و دوستان حرفهای زیادی دارم که نظرشان را درباره کتابم داده اند و میدانم که هیچ اثری در دنیا نیست که تنها دربارهاش نظر مثبت بدهند. نظر غیرحرفهای برای من مثل یک جوک میماند.
من بارها گفتهام که کتاب یک لوح فشرده سوپرمارکتی نیست، کالایی است که مخاطب خاصی دارد و باید به فکر او احترام گذاشت. وقتی جمعیتی برای خرید کتاب من میآید یعنی اینکه با هدف و اندیشهای دنبال این کار آمده و نه پوچ. باید به نظر او احترام گذاشت. به نظرم آدم حرفه ای بدون سنجش علائق مردم حرفی نمیزند.
این تعداد از مخاطب شما را نمیترساند؟ فکر نمیکنید در ادامه مسیر راه سخت تری را پیش پای شما بگذارد؟
شما هیچ وقت نمیتوانید نظر همه را جلب کنید. من هم همینطورم. با این همه به جای این فکرها به مسائل جدیتری فکر میکنم. یک ناشر بینالمللی در تدارک ترجمه و انتشار کتابم به چند زبان است و در آن سوی مرز هم از کتابم استقبال شده است. من هم دنبال کار تازهام و از آن هراسی ندارم.
و کار تازهای هم از شما در راه خواهد بود؟
بله کتابی با عنوان «آنتاکتیکا ۸۹ درجه جنوبی». عبارت آنتاکتیکا هم به معنی قطب جنوب است. من این رمان را در حجم ۵۰۰ صفحه در دست تالیف دارم و فکر کنم دوسالی نوشتنش زمان ببرد.
ارسال دیدگاه