گفتوشنید سام محمودی سرابی با عمران صلاحی شاعر و طنزپرداز معاصر 1385
مدت زمان مطالعه : 5 دقیقه
عصر چهارشنبه یک روز تابستانی پارسال بود گویا که دعوتم کرد به دفتر گل آقا که حالا شده مؤسسه فرهنگی گل آقا واقع در میدان آرژانتین . بار اولم نبود که روبروی عمران صلاحی می نشستم در مقام خبر نگاری که قرار بود مچ مصاحبهشونده را بگیرد !همان اول کار تکلیفم را روشن کرد:وجدان داری؟ -خردک شرری هست هنوز!
سوالاتی را که خواست جواب داد و آنهایی را که نه، خیلی راحت و رندانه با چند متلک شوخی و جدی زد زیرش.
خواستم تکرار کنم سوال های جواب نداده اش را که گفت: «کوچه علی چپ برای همین وقت هاست.»چند وقتی هم من به کوچه علی چپ می زدم خودم را که آقای صلاحی این مصاحبه چاپ شده به جان بچه ام!
لرزیده بودم انگار وقت خبر تقریبا معمولی عمران صلاحی . همشهری و هم زبان و هم محله ای ام که وقت دیدنش ترکی حرف زدنمان گل می کرد. حالا این گفتوگو روبهروی شماست و می توانم با افتخار سرم را بالا بگیرم که آقای طناز این گفتوگو چاپ شده می فرستم طبقه سوم آسمان! فرصت مطالعه دارید ؟
مریض نوشتنیم آقا
بگذارید ساده بگویم ! البته شاید بی ادبی باشد... می نویسم چون بیماری نوشتن گرفته ام ...مریض نوشتنیم آقا... غیر از نوشتن کار دیگری از دستمان برنمی آید . ... یک عمله و بنا، با بیل و سیمان و شاقول و ماله سروکار دارد ... ماهم به علت اینکه خدا برای خنداندن یا گریاندن مردم آفریدتمان طنز می نویسیم که بخندند و از دردهامان می سراییم که بگریند... مهم تر از همه کار دیگری بلد نیستیم به خدا !!.
چیزی شبیه بنایی
... اگر خواندن و نوشتن را که اخیراً ( در چندهزار سال گذشته ) عمومی شده از من بگیرند ، نمی توانم زندگی کنم .... هر انسان سرگرمی هایی دارد که پناهگاه او برای ادامه زندگی است ... یکی می رود گردش و دیگری در اتاقش را می بندد و فیلم می بیند ؛ در مورد من خواندن و نوشتن هم گریزگاه است ، هم پناهگاه و هم مشغله و تفریح و ... . وقتی می گویند گریزگاهی از بیرون به درون ( که من نام پناهگاه روی آن می گذارم ) یاد شعر می افتم ...من شعر را برای خودم می گویم . حالا چاپ شدن و یا در میان کاغذهای کاهی دیگر پوسیدنش مهم نیست ... این شعرها بیشتر برای ارضای روح خودم سروده شده اند اما در مورد طنز درست برعکس است ... من طنز را بیشتر برای دیگران می نویسم نه خودم . چون تقاضا در مورد طنز زیاد است ... ما صادر می کنیم و آنها می خندند به ما و ریش کسانی که به ریششان می خندند... البته خودم هم لذت می برم... یک جورهایی شبیه بنایی است... اگر بنایی یک ساختمان را خوب بسازد و از کارش رضایت داشته باشد ، لذت خواهد برد ... اگر طنز هم درست اجرا شده ، باعث عذاب خواننده نشود خودم بیشتر از هر خواننده دیگری کیف خواهم کرد ...
پدربزرگ همه طنزپردازها
در حوزه طنز تا جایی که من می دانم! با توجه به اینکه با توفیق آغاز کردم طبعاً میراث دار «توفیق» ( به معنای ژورنالیستی آن ) بوده ام و توفیقیان توقیفی !...در سال های 45 ، 1344 در مکتب توفیق بود که من چیزهای جدیدتری یاد گرفتم و قلمی روان یافتم و بدنبال آن با اصطلاحات کوچه و بازار که پشتوانه قدرتمندی برای هر طنز نویسی هست ، آشنا شدم ... با مرور زمان به دهخدا رسیدم و «چرند پرند» ش... هنوز هم که هنوز است حداقل سالی یک بار می خوانمش ... در طی این سال ها بسیار آموخته ام . از دهخدا ، پزشکزاد یا طنز پردازهای دیگری چون #پرویز_شاپور که سرشار است از تخیل طنزآمیز و همین اواخر «چنین کنند بزرگان» #نجف_دریابندری ... بسیاری از طنزپردازان جوان بعد از «چنین کنند بزرگان» ادامه دهنده راه و روش دریابندری بوده اند ... اما با همه این تفاسیر یک نکته را نباید فراموش کرد که #دهخدا ، پدربزرگ همه طنزپردازهاست .
جبهه پرخطر
قبل از هر چیز باید بگویم که من برای شعر داستان و به طور کلی نوشتن احترام و ارزش خاصی قائلم ... داستان نویسی هنری است که از عهده هرکسی برنمی آید ! اما . طنز جبهه پرخطری است ؛ پراز خط قرمزهای فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی و ... وطنزپرداز به اجبار همین خط قرمزها به ایما اشاره و نیش و کنایه اظهار وجود می کند ... پشت پرده ادب حرفش را می زند و این خود موجد شگردی است که طنزپرداز طی سال ها مهارت به آن می رسد ...طبعاً طنزپرداز هیچگاه نمیتواند ( و نباید ) به طور مستقیم از خط قرمزها عبور کند که در صورت عبور، نوشته اش دیگر طنزنمی شود ... طنزپرداز از راه های فرعی(ایهام)به سوی مقصودش حرکت می کند یا به عبارتی با به کوچه علی چپ زدن لطف قضیه را زیاد می کند ... ما بعد از انقلاب طنزپردازهای انگشت شماری داشته ایم از جمله ابوالفضل زرویی نصرآباد ، محمدعلی علومی ، ابراهیم نبوی و ... اما به هرحال همانطوری که گفتم طنز عرصه پرخطری است. خواننده یک شعر و یا داستان طنز مجبور است ذهن خود را بیش از پیش به کار بیندازد.. ما تنها زمانی که مقصود نویسنده یا شاعر را از ورای تعبیه های گاه جدی کشف می کنیم به قدرت او در نگارش و خلاقیت پی خواهیم برد ... البته در میان داستان نویس های جدی مثل بهرام صادقی هم از این دست تعبیرها مرسوم است . .. او از شگردهای طنزپردازی در سطح بالایی سود برده... .
تعداد دندان های مخاطب
... دو نوع طنز داریم ... اولی طنز آشکار ( به طوری که می توان تعداد دندان های مخاطب را شمرد) و دومی طنز پنهان که به واسطه ایجاد انبساط درونی توسط اثر برروی مخاطب نمودار می شود ... طنز مستقر( و نه مستتر ) در آثار #بهرام_صادقی از همین دسته است...او درداستانی ، ملاقات یک خانواده از مریض بستری شده را روایت می کند و تصویری بدیع و در عین حال طناز را پیش روی مخاطب قرار می دهد او تصویر چندین زن چادری را در حالی که خم شده اند روی بیمار بستری شده به گلی سیاه تشبیه می کند و زمانی که می خواهد خبر از کنار رفتن عیادت کنندگان سیاه پوش بدهد می نویسد : گل سیاه درشت شکفته شد ... این در بطن خود طنزی را نهفته دارد..اما حیف همه از این جور طنز ها دوست ندارند...حق با مخاطب است...طبعاً اقبال عمومی به آثار کسانی چون #خسرو_شاهانی یا #ایرج_پزشکزاد بیشتر خواهد بود ؛چرا که توده مردم با طنز آشکار الفت بیشتری دارند و مقصود طنزپرداز را زود متوجه می شوند و می خندند .
از قول من بنویسید « اینطوری نمی مونه.»
با درنظر گرفتن تعداد اندک طنزپردازان ایرانی سال ها پیش دایی جان ناپلئون به زبان های دیگر ترجمه شد یا آثار دهخدا و جمالزاده ( به ویژه یکی بود یکی نبود )... ترجمه آثار طنز ایرانی به زبان های دیگر در مقابل شعر و داستان بسیار کم بوده و هست ..... البته نباید فراموش کرد که بازی های زبانی ، استفاده از اصطلاحات کوچه و بازار ، دو پهلو حرف زدن طنزپرداز و نیم دوجین از این عوامل کار را برای مترجم سخت و گاه غیر ممکن می کند... به هرحال نباید ناامید بود ...با کمی تساهل فلسفی از قول من بنویسید « اینطوری نمی مونه !» ...طنز به علت شرایط موجود به شدت تحت تاثیر عوامل محیطی است ... در مطبوعات تقریباً تمام طنزنویس ها دست به عصا راه می روند البته حق هم دارند چرا که هیچ کس نمی خواهد شوخی ، شوخی تعطیل شود ...با این شرایط ( از سویی دست به عصا بودن طنزپرداز و از سوی دیگر محدودیت مطبوعات) طنزنویسی سخت تر می شود ... جالب تر اینکه این تعداد اندک هم ، به صورت متمرکز در یک ماهنامه یا روزنامه حضور ندارند و پخش پلا هستند ... استقبال نسل جدید از طنز ، نویدبخش آینده ای درخشان برای این ژانر ادبی است ... من که امیدوارم از بین طنزنویس های مطبوعات،دانشجویی و ... چهره های درخشانی متولد شوند... من با خیلی از آنها در ارتباطم و تنها کاری که در حد توان خود انجام می دهم این است که تجربه هایم را در اختیارشان بگذارم ...
از هر سوراخی بیرون می خزد
طنز شفاهی بین مردم به شدت رایج است ... طنز شفاهی محدودیت پذیر نیست و چیزی نیز نمی تواند جلودار آن باشد ... از هر سوراخی بیرون می خزد و سینه به سینه با اجراهای مختلف به حیات خود ادامه می دهد ... نمونه بارزش SMS یا مسیج های تلفن همراه است ... SMS مثل امتحان درس ادبیات دوره های راهنمایی و دبیرستان هم شفاهی دارد و هم کتبی . مخاطب اول کتبی آن را می خواند و بعد به صورت شفاهی با چاشنی قرار دادن ادا و اطوارهای خاص خود آن را بیان می کند ...
آسه برو، آسه بیا که گربه شاخت نزنه!
فرهنگ عامه دستبند یا مانع جهانی شدن نیست بلکه کار را برای ترجمه سخت می کند . ...اگر اصطلاح یا چیزی را از فرهنگ مردم اخذ کنی و دوباره همان اصطلاح را با پردازش جدیدی تحویل شان بدهی زودتر مورد اقبال عمومی قرار می گیرد .... دلیل ماندگاری آثار نسیم شمال هم همین است که چون از زبان خود مردم اخذ شده بود در ذهن عامه جا گرفت . مثل ضرب المثل طنازانه آسه برو ، آسه بیا که گربه شاخت نزنه !.. و نمونه هایی از این دست که حتی آدم های بی سواد هم یادشان مانده ... ضرب المثل ها و لطیفه ها گنجینه نفیسی برای طنز پرداز هستند ... طنز نویس حتی می تواند لطیفه ای فراموش شده را امروزی تر کرده بازارگرمی برای خودش به وجود بیاورد البته باپردازش و دگرگون کردن ساختارهای کهن لطیفه ها.... همیشه به دوستان جوان طنزپرداز توصیه می کنم تا قبلا از نگارش ، داستان های عامه ، لطیفه ها و طنزهای عامه را بخوانند وبشنوند .
هوادار پروپاقرص اجرای قوی یک مضمون پیش پا افتاده
اولویت با اجرای خوب است و مضمون طنز اولویت دوم محسوب می شود ...هر طنزی که اجرای خوبی داشته باشد به طور حتم با اقبال عمومی مواجه خواهد شد... یک مضمون فکاهی در صورت پرداخت غیر حرفه ای و اجرای ضعیف طنزپرداز مثله خواهد شد . در حالی که اگر طنزپرداز ، از مهارت فنی قابل توجهی برخوردار باشد می تواند یک مضمون اندروا و پادرهوای ضعیف را طوری اجرا کند که هم مضمون و هم طنز را ماندگار کند ...گاه یک مضمون کاملاً قدرتمند و فلسفی به دلیل پرداخت غیر حرفه ای نویسنده اش از بین می رود ... من هوادار پروپاقرص اجرای قوی یک مضمون پیش پا افتاده توسط طنزپرداز هستم تا یک مضمون بکر و فلسفی جوانمرگ شده !
ما بیکلاسیم
بعضی از دوستان از حقیر خواستند تا کلاس بگذاریم اما مسأله این است که ما بی کلاسیم چون خودمان یک جورهایی شاگرد هستیم .
به هرحال می پذیرم که می توان یک سری اصول فنی و تکنیکی را آموزش داد اما به اعتقاد من طنز بیش از هر چیز امری است تجربی و ... متأسفانه ما در زمینه طنز کتاب علمی و آکادمیکی بسیار کم داریم . آثار انگشت شماری هم که در حوزه تئوری های طنز نوشته شده ، ترجمه از زبان های دیگر است که با فرهنگ ما هیچ سنخیتی ندارد .
در مورد تئوری های طنز پردازی هم کتابی را که نوشته نظریه پردازان ایرانی باشد سراغ ندارم ... البته مقالاتی در این زمینه به فارسی منتشر شده و در چند کتاب از نظریه پردازان ایرانی به طنز و گونه های نوشتاری آن در یک فصل اشاراتی شده اما اینکه یک اثر به طور کامل به این مقوله بپردازد نداریم ...از 20 سال پیش چیزهایی را به شکل تئوری نوشته ام که از تعریف طنز شروع می شوند و به مباحث کلانی چون روانشناسی طنز ، جامعه شناسی طنز و ... نیز می رسد ... من در این یادداشت ها به مسائلی پرداخته ام که خودم آنها را تجربه کردم از جمله اینکه طنزنویس هنگام نوشتن نباید احساساتی شود و جدی بودن و رندی هنگام طنزپردازی را به فکاهی نویس پیشنهاد کرده ام یا به ریشه یابی منشأ خنده پرداخته و قالب های طنز را شناسایی نموده ام... هیچگاه نتوانسته ام خودم را برای انتشار آن قانع کنم.
و حرف آخر
حرف آخر ما حرف اول ماست چون اول و آخر من یکی است . هنوز هم که هنوز است نتوانسته ام طنزی بنویسم که بتواند خودم را راضی نگه دارد. امیدوارم این روز فرا برسد ...کی کار شیطان است!
ارسال دیدگاه