گفتوگویی با سیمین دانشور 1386
مدت زمان مطالعه : 2 دقیقه
الهام یکتا ( الهام .م ) ، نویسنده و مننقد، به تازگی مجموعه گفتوگوهایش را با اهل ادب که پیشترها در سایت مستقلش «آیینهها» منتشر شده بود , به صورت کتابی مستقل تحت عنوان «سخن آیینهها» توسط نشر فرهنگ ایلیا منتشر کرده است.
این گفتوگو بیشتر دربارهی «جلال آل احمد» است و حاشیههای زندگی وی.
برشهایی خواندنی از این گفتوگو را با هم مرور کنیم با این توضیح که طرح بعضی از مباحث در این گفتوگو باعث رنجش خانم دانشور گردید. اما با نظر خانم الهام . م موافق ام که برای ثبت حقیقت در تاریخ باید تعارف را کنار گذاشت.
در نامه هایتان بارها به برتری ادبی آقای #آل_احمد بر خودتان در نوشتن داستان اشاره کرده اید. شاید برای همین هم این شایعه تقویت شده است که «سووشون» نوشته شما نیست و آقای آل احمد آن را نوشته است. در حالی که قلم شما و ایشان کاملا از هم متمایز است. ایشان سرد، بی روح، خشن و عصبی می نوشتند. در حالی که در رمان شما روح ظریف و زنانه ایی موج می زند که لطافت خاصی به اثر می بخشد. به همین دلیل من هرگز نتوانستم این شایعه را باور کنم که «سووشون» نوشته ی ایشان است. آیا زمان آن فرا نرسیده است موضع خود را رک و صریح از این بابت بیان کنید که بر سر این رمان بین شما و ایشان چه گذشته است؟
من تا حالا چنین حرفی را نشنیده بودم! کی این حرف را گفته؟!
راستش از آن اولین روزهایی که در دوران دانشجویی در کتاب فروشی های انقلاب پا گذاشتم ،این حرفها را شنیدم تا امروز.
این اولین بار است که این حرف را می شنوم! خیلی هم عصبی ام کرده ا ست.
خیلی شرمنده ام که چنین حرفی را به شما زدم. من نمی دانستم شما نشنیده اید. چون خودم از بس شنیده ام، برایم خیلی عادی بود. البته معمولا برای شخصیت های نامداری مانند شما چنین اتفاق هایی رخ می دهد و اطرافیان و آشنایان چون مقهور شخصیت و نام تان می شوند ، جرات نمی کنند آن چه در افواه هست ، به گوش شما برسانند. هر چند چنین برخوردی با کارتان هم اجحاف در حق شماست وهم نشانه ی این که جامعه ما هنوز نمی تواند بپذیرد زنی از شوهرش در کاری برتر باشد.
من به شدت این امررا تکذیب می کنم. نثر جلال این طور است: الخ، خزعبلات ، ولش کن و... من به او میگفتم آخر «الخ» یعنی چه. بنویس چه می خواهی بگویی. نثر جلال طوری است که اگر آدم فنجان چای در دستش باشد، می لرزد و می افتد و می شکند. نثر او تلگرافی و عصبی است. من نثرم خیلی آرام و متعادل است.
بعد هم این که ، سووشون بعد از مرگ او در آمد . سووشون سال چهلوهشت چاپ شد. آن وقت هم جلال مرده بود. به علاوه من از اول ازدواجم به سووشون فکر کرده بودم و می خواستم آن را بنویسم. من دکترایم را که گرفتم، دایی ام دوبار مرا به تعزیه سووشون برد به عنوان کادو. جلال هیچ دخالتی در آثار من نداشت. اگر این طور باشد، "به کی سلام کنم " را که نوشته؟
با کمال صراحت این شایعه را تکذیب می کنم. رمان من همه اش در شیراز رخ داده. جلال گذرا به شیراز رفته اما در آن جا زندگی نکرده . آن چه جلال نوشته و چاپ کرده ، آخرینش «نفرین زمین» بوده.
البته این هم هست: شما در چند سال آخر زندگی ایشان ، رابطه عمیق و دوستانه ایی به هم نداشتید. این رمان هم باید همان زمان نوشته شده باشد. بنابراین از احتمال دخالت ایشان بسیار می کاهد.
بله. جلال حتا آن را نخواند. یعنی نرسید بخواند. بعد از مراسم عزاداری او ، من سووشون را نوشتم. اگر جلال نوشته بود، یعنی «شمس» می گذاشت من آن را به اسم خودم در آورم؟! حرف احمقانه ای است! اما خوب، اگر می گویند جلال آن را نوشته ،بگذار بگویند! باشد این هم مال او!
این نامه ها و پاسخ های آقای آل احمد حکایت از عشق و وفاداری دو طرفه دارد.هر چند ایشان خیلی تندخو، خشن، عصبی، حسود و بیرحم جلوه می کنند. اما چه شد مردی که این گونه عاشق شما بود و از دوری تان می گفت «از دست رفتم» راه خارج را در پیش گرفت و با زنان دیگر رابطه برقرار کرد؟
واقعا جلال اول مرا خیلی عاشقانه دوست داشت. تا به اروپا رفت و مانند لر دوغ ندیده، چشمش به هیلدا افتاد.
آیا شما این خانم را دیده اید؟
خودش را ندیده ام. ولی جلال عکسش را نشانم داد. زن زیبایی هم نیست.
پس چرا ؟
وقتی فرنگ رفته، آنجا سرد بوده، زنان هم به آسانی به دست می آمدند یا عشوهگری می کردند . مرد را جان به جانش کنی، تنوعپرست است . او هم به خود این اجازه را داد. این آخریها فکر نکنم جلال مرا دوست می داشت یا خیلی مبتلایم بود.
در دو سه جای نامه ها تان آمده است که ایشان در فراق شما به تریاک رو آورده اند. چرا روشنفکری که در سیاست آن گونه یکهتاز بود و برای عالم و آدم خط مشی تعیین می کرد ، در زندگی شخصی چنین ضعفی نشان می داد؟ سوالم را کلی تر می کنم. چرا روشنفکر ما اصولا در زندگی شخصی چنین منفی عمل می کند و به افیون رو می آورد؟
آل احمد تریاکی نشد! گاهی با نیما می کشید... .
ارسال دیدگاه