داستان تپههایی چون فیلهای سفید از معروفترین داستانهای کوتاه ارنست همینگوی است که معمولا در دورههای داستاننویسی بسیار از آن یاد میشود و مورد بررسی قرار میگیرد.
آنچه در این داستان اهمیت دارد، شیوهی روایت نمایشی(عینی) همینگوی است که بدون قضاوت یا ارائهی درونیات شخصیتها به تمام چیزی که در لحظه بینشان میگذرد، بسنده میکند. حال این مخاطب است که باید چیزهایی که ناگفته میماند از فضای بین تصاویر و دیالوگها، بهاصطلاح فضای خالی یا سفید، بیرون بکشد و زیرمتنِ رابطهی این زوج را کشف کند. در کنار ساختن پیشزمینهی این رابطه و درونیات پنهان لابهلای دیالوگها، خواننده باید به وجه نمادین مکان و فضای داستان، به خصلت نمادین ایستگاه قطار در محل تلاقی دو خط که میتواند نشان از دو مسیر متفاوت باشد و انتخاب ما مشخص میکند که در کدام راه خواهیم افتاد، یا حتی میتواند نمایانگر تفاوت دو خواسته یا دو شخصیت با جهانبینی مخصوص خود باشد که در نقطهای با هم نزدیکی یافتهاند. اشیایی مثل پردهی مهرهای که ممکن است نمادی از اشتراکات انسانی یا کنار هم قرار گرفتن آدمیان و تشکیل یک کل باشد، درهای یکطرف سبز و یکطرف خشک که شکلی است دیگرگونه از زایایی آدمی و عقیم بودن یا کردن آن، به تفاوت منظرهی اطراف در نگاه زن وقتی که پیش مرد است و وقتی که از او دور میشود و... توجه کند تا کمابیش به چیزی که نویسنده میخواسته بسازد و انتقال دهد، نزدیک شود.
زمان حدودی خواندن داستان : 1 دقیقه
نویسنده : ارنست همینگوی
ارسال دیدگاه