به گزارش خبرنگار مهر، آلبر کامو «عصیانگر» را در سال ۱۹۵۱، یعنی زمان کوتاهی پس از پایان جنگ جهانی دوم، نوشت. این کتاب حاصل تأملات اندیشمندی است که بیگمان با همه نحلههای فکری و عقیدتی اروپای پس از جنگ، و دورانهای پیش از آن، آشنا بوده و در جامعهای میزیسته که بهطور مستمر تحت تأثیر مکتبهای گوناگون قرار داشته است.
کامو که در طول زندگی کوتاه خویش، در یکیک این مکتبها تأمل کرده و گاه نیز به سائقه عدالتطلبی در زمره پیروان برخی از آنها درآمده است، در «عصیانگر» نیز کموبیش در همه تجربههای ایمانی و عقیدتی اروپائیان از مسیحیت تاریخی گرفته تا نیستانگاری، از فاشیسم تا کمونیسم به پژوهشی ژرف میپردازد با این همه در این اثر هم دوباره عدالتطلبی و آزادیخواهی او مانع از آن شده است که با تعصب بر عقیده خود پای بفشارد و کورکورانه اندیشهای را دنبال کند که وجدان بیدار او از پذیرش آن سر باز زده است.
هرچند بحث اصلی کتاب عصیانگر درباره عصیان است ــ و درباره انقلاب که خود زاده عصیان است ــ اما کامو در آن مباحث دیگر را نادیده نمیگیرد و تصویری روشن از سیر تاریخی افکار و عقایدی که در طول زمان بر اروپا حاکم بوده است، ترسیم میکند.
او نشان میدهد که چگونه کسانی که از عشق به انسان دم میزنند کشتارها را به این دستاویز توجیه میکنند. به تعبیر او چنین انسانی فلسفه را عذرخواه خود قرار داده و با استناد به آن، برای رسیدن به هر هدفی، تا بدانجا پیش میروند که سرانجام، جانیان را مبدل به داوران میکند.
کامو میگوید اگر به هیچ چیز معتقد نباشیم و نتوانیم هیچ ارزشی را تأیید کنیم، در نتیجه همهچیز مجاز شمرده میشود و هیچچیز اهمیتی نخواهد داشت. او میگوید چنین وضعیتی به نیستانگاری میانجامد و در نتیجه «منطق بر عذاب وجدان که در نظرمان امری باطل خواهد بود، مقدم خواهد شد.»
کامو بهطور کلی با عصیان مخالفتی ندارد و آن را جنبشی میداند که «فرد را به دفاع از حیثیت مشترک همه افراد بشر برمیانگیزد» و بر آن است که «آگاهی همراه با عصیان پدیدار میشود». اما به عقیده او، آدمی با افراط در نتیجهگیری از منطق عصیان، میخواهد زمین را به قلمروی برای خدایی خود مبدل سازد و اینجاست که فرمانروایی تاریخ آغاز میشود و انسان با همذات شدن با تاریخ، و با وفادار نماندن به عصیان واقعی خویش، خود را وقف انقلابهای نیستانگارانه قرن بیستم میکند. با اینهمه، نگاه کامو به سرنوشت بشر بدبینانه نیست: «جهان در روشنایی، نخستین و آخرین عشق ما باقی میماند. برادرانمان در زیر همان آسمانی نفس میکشند که ما نفس میکشیم، و عدالت زنده ست.»
ارسال دیدگاه