به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) آرونداتی روی (1959- هند) نخستین نویسنده زن هندی است که توانست با نخستین رمانش «خدای چیزهای کوچک» در کنار نویسندههای بزرگی چون دیکنز، جویس، فاکنر، کُنراد و مارکز قرار بگیرد، و جایزه بوکر، کتاب سال تایم 1997 و دومین رمان بزرگ قرن بیستم به انتخاب خوانندگان گاردین را از آن خود کند؛ رمانی که بلافاصله پس از انتشارش، عنوان پرفروشترین کتاب سال را از آن خود کرد و به صف کلاسیکها پیوست.
به تازگی ترجمه فارسی این رمان با مقدمه جان آپدایک نویسنده آمریکایی و ترجمه سیروس نورآبادی از سوی نشر نقش جهان منتشر شده است.
«خدای چیزهای کوچک» داستان خواهر و برادرِ دوقلویی است به نام راحل و استا که مدام در زمان به گذشته (هفت سالگی راحل و استا، 1969) و حال (31 سالگی راحل و استا، 1993) کشیده میشوند. آنها عقیده دارند مادرشان با بهدنیانیاوردنشان در اتوبوس، آنها را یک عمر از اتوبوسسواری مجانی محروم کرده. آنها همیشه جملات را از آخر به اول و وارونه میخوانند. داستان با ورود سوفیمول دختردایی دوقولوها، در تعطیلات کریسمس از انگلیس به هند، وارد مرحلهیی میشود که زندگی دوقولوها را برای ابد در بیزمانی و بیمکانی معلق میکند...
در بخشی از رمان میخوانیم:
حشرهیی با بدنی پر از پرز و چسبناک به آرامی روی قلب راحل فرود آمد. جایی که حشره پا گذاشته بود فورا بالا آمد و قلنبه شد. شش برآمدگی دانهدانه روی قلب بیملاحظه و بیفکر او. حالا آمو اندکی کمتر دوستش میداشت. و به این ترتیب از در بزرگ سینما بیرون رفتند، وارد خیابان شدند و به سمت چپ پیچیدند. تاکسی ایستاد. یک مادر رنجیده، یک راهبهی اسبق، یک فرزند داغ و یک فرزند سرد. شش برآمدگی و یک حشره. تاکسی بوی خواب میداد. لباسهای کهنه مچاله شده بود. حولههای نمناک. بوی زیر بغل. از ظاهر امر پیدا بود که تاکسی خانهی راننده بود. او در آن زندگی میکرد. این تنها جایی بود که راننده میتوانست بوهایش را روی هم تلنبار کند. تلی از بو. صندلیها انگار شلیک کرده باشندشان. پارهپاره بود. تکهیی اسفنج زردِ بهدردنخور و شل و ول، مثل کبدی که یرقان گرفته باشد روی صندلی عقب کشیده شده بود. راننده آدم را به یاد یک جانور جوندهی کوچک میانداخت. بینی خمیدهیی مثل بینی رومیها داشت و، سبیلِ لیتل ریچارد. به قدری کوتاهقد بود که جاده را از میان فرمان تاکسی میدید. از بیرون به نظر میآمد که تاکسی مسافر دارد، اما راننده نه. او تاکسی را با سرعت میراند. گویی سر جنگ داشت و مثل تیر از میان فضایی خالی پیش میرفت و اتومبیلهای دیگر را مجبور میکرد تا از خط خودشان خارج شوند. از خط عابر پیاده شتابان میگذشت و بیتوجه به چراغ قرمز دیوانهوار پیش میرفت...
«خدای چیزهای کوچک» نوشته آروندای روی با مقدمه جان آپدایک نویسنده شهیر آمریکایی و ترجمه سیروس نورآبادی از سوی نشر نقش جهان منتشر شده است.
ارسال دیدگاه