فیلتر اخبار عمومی

(نوشتن یک کلمه از عنوان کافیست)

لک لک بوک

برترین کاربران اخبار عمومی

چاپ جدید «آهنگی برای چهارشنبه‌ها» به بازار نشر آمد

1398-07-10

چاپ جدید «آهنگی برای چهارشنبه‌ها» به بازار نشر آمد به گزارش خبرنگار مهر، رمان «آهنگی برای چهارشنبه‌ها» نوشته فرهاد حسن‌زاده به‌تازگی توسط انتشارات پیدایش منتشر و راهی بازار نشر شده است.

حسن‌زاده این‌رمان را تابستان سال ۱۳۷۵ نوشته و تابستان سال ۹۷ آن را بازنویسی کرده است. اولین‌چاپ این‌رمان سال ۷۷ توسط نشر روزگار منتشر شد.

داستان رمان مورد نظر درباره سینما و جذابیت‌هایش برای یک نوجوان است. قصه‌اش هم از این‌قرار است که پسر نوجوانی از جنوب ایران به نام فرهان، برای بازی در یک فیلم سینمایی انتخاب می‌شود. او همراه با گروه فیلمبرداری از شهرش بیرون می‌رود تا در فیلم بازی کند اما قربانی نیت شوم پدرش و سودجویی‌هایی او می‌شود...

رمان «آهنگی برای چهارشنبه‌ها» در ۲۵ فصل نوشته شده است.

در قسمتی از این‌رمان می‌خوانیم:

خانم امجد چیزهایی به دختر گفت که نفهمید. فقط لحنش را می‌گرفت که مهربان و مادرانه بود. برگشت سروقت فرهان. با رنگ و حرکت نرم برس، صورتش را زخمی می‌کرد. از جایی، سمت راستش، صدای ترانه‌ای به گوش می‌رسید که آهنگی خوش‌نوا داشت. حواسش رفت طرف آهنگ و فکر کرد می‌تواند با سازدهنی آن را بنوازد یا نه؟ «اسب ابلق سم‌طلا... تندتر برو آسته چرا؟»

خانم امجد دختر را صدا زد: «عاطفه اگه کارت تموم شده بیا اینجا. بیا این رو بگیر.» صدای قدم‌های عاطفه روی کف اتاقک نرم و کوتاه بود. انگار پرواز می‌کرد. توی آینه دیدش. نفس‌نفس می‌زد و به او نگاه نمی‌کرد. خانم امجد پالت رنگ را داد دست عاطفه. فرهان از میان دست‌های خانم امجد چهره نحیف دختر را بهتر دید. صورتش گرد بود و گونه‌های زردی داشت. چشم‌های درشتش پر جنب‌وجوش بودند. حس می‌کرد این‌ صورت را قبلا دیده. خانم امجد همان‌طور که پیشانی فرهان را کبود می‌کرد، گفت: «یه بادمجون برات کاشم که حظ کنی.»

دختر خندید. از خنده او فرهان هم به خنده افتاد. خانم امجد گفت: «نخند! بادمجونت خراب می‌شه.»

خنده فرهان برید و به کوفتگی صورتش خیره شد. خنده ریز عاطفه هنوز ادامه داشت. وقتی با دست رنگی‌اش موهای ریخته بر پیشانی را کنار زد، لکه‌ای سرخ جا گذاشت. فرهان لبش به خنده کش آمد. خانم امجد شوخی جدی گفت: «شما دوتا چه‌تونه؟ شاخ به شاخ شدین؟»

فرهان لب‌هایش را به هم منگنه کرد و به سقف چشم دوخت. خانم امجد گفت: «حواست باشه اصلا به گریمت دست نزنی. اگه خراب بشه مصیبته. دوباره باید پاک کنیم و حرکت از نو...»

موهای دختر از گوشه‌های روسری بیرون زده بود و موجی نرم داشت.

این‌کتاب با ۲۱۶ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۳۲ هزار تومان منتشر شده است.

  • تجدید چاپ