«فرزندخوانده» (۱۹۸۳) یکی از مهمترین رمانهای خوآن خوسه سائر و به عقیدهی بعضی منتقدان مهمترین رمان اوست که به زبانهای گوناگون ترجمه شده و او را به یکی از نویسندگان معاصر مهم و تأثیرگذار بدل کرده است. سائر در این رمان تواناییهایش را در داستانسرایی، شعر و فلسفه به کار گرفته، حدیث سفر دریایی، زندگی در طبیعت بکر و بازگشت به تمدن را به سبکی تازه ساخته و سرنوشت نخستین انسانی را بازگفته است که از دنیای کهنه (که در این کتاب یعنی اروپا) به دنیای نو (آمریکا) میرود و ده سال در میان سرخپوستان «بدوی» زندگی میکند. تاریخ و تحریفهای آن، بازنمایی استعماری خصوصیات «دیگران»، حس وطن و تعلق، تحمل بار هستی و اندیشیدن در چیستی آدمی از جمله موضوعاتی است که سائر در رمان فرزندخوانده به شیوهای پستمدرنیستی مطرح میکند و ادبیاتی پسااستعماری خلق میکند که با اندیشههای ادوارد سعید در این زمینه همخوانی دارد.فرم روایت به صورت حدیث نفس همین شخصیت است و داستان، که پستمدرن است، این قالب جالبتوجه را به محملی برای طرح کردن مضامین متعدد از قبیل هویت، تاریخ، تقابل فرهنگی، استعمار، رسانه، وطن و... مبدل میکند. این کتاب را که سبکی منحصربهفرد و کمنظیر دارد، به سبب شاعرانگی نثر و روایت، بینامتنیت تاریخی و پرداخت دقیق و نوآورانهی فلسفیاش، شعری بلند، داستانی تاریخی، رمانی فلسفی و روایتی پستمدرن دربارهی ریشههای استعمار نامیدهاند و شاید حاصلجمع همهی اینها بهترین توصیف این رمان باشد. فرزندخوانده از جنبهی تحلیلی در دستهٔ ادبیات پسااستعماری جای میگیرد.
کتاب از نسخهی اسپانیایی انتشارات سِیشبارال، چاپ ۲۰۰۵، توسط ونداد جلیلی به فارسی ترجمه شده است.
منبع: وبسایت مترجم اثر
ارسال دیدگاه