فیلتر اخبار عمومی

(نوشتن یک کلمه از عنوان کافیست)

لک لک بوک

برترین کاربران اخبار عمومی

تجدیدچاپ «اشتباه در ستاره‌های بخت ما»

1398-02-28

تجدیدچاپ «اشتباه در ستاره‌های بخت ما» به گزارش خبرنگار مهر، رمان «اشتباه در ستاره‌های بخت ما» نوشته جان گرین با ترجمه مهرداد بازیاری به‌تازگی توسط نشر چشمه به چاپ دوم رسیده است.

این کتاب دویست و هشتاد و دومین عنوان داستان غیرفارسی مجموعه «جهان نو» است که این ناشر چاپ می‌کند. چاپ اول این کتاب، زمستان سال گذشته وارد بازار نشر شد. جان گرین نویسنده این کتاب متولد سال ۱۹۷۷ است. با اقتباس از رمان «اشتباه در ستاره‌های بخت ما» در سال ۲۰۱۴ فیلمی سینمایی به کارگردانی جان بون ساخته شد.

نسخه اصلی رمان پیش رو، در سال ۲۰۱۲ منتشر شد و یکی از پرفروش‌های چندسال اخیر نیویورک تایمز و آمازون بوده است. «اشتباه در ستاره‌های بخت ما» دربرگیرنده یک داستان عاشقانه درباره دو نوجوان مبتلا به سرطان است؛ ماجرایی عاطفی و دلخراش با فرجامی قابل‌پیش‌بینی برای دو جوان رو به مرگ.

«اشتباه در ستاره‌های بخت ما» رمانی برای بازماندگان قربانیان سرطان و بیماری‌های کشنده است. نویسنده این داستان واقع‌گرایانه را برای آن‌هایی نوشته که باقی می‌مانند و باید با آلام روحی از دست دادن عزیزانشان کنار بیایند. راوی داستان، دختری ۱۶ ساله است که به‌خاطر بیماری‌اش، مشکلات فراوانی دارد. در ادامه داستان با پسر جوانی به سن و سال خودش آشنا می‌شود که او هم مبتلا به سرطان است. بیماری باعث نزدیک‌شدن این دو به یکدیگر می‌شود و...
رمان مورد نظر در ۲۵ فصل نوشته شده است. قهرمانان اصلی داستان در آستانه جوانی می‌خواهند بمانند و زندگی کنند.

در قسمتی از این کتاب می‌خوانیم:
یک ثانیه بعد پرستاری آمد. گفتم «سلام.»
گفت «سلام هَزِل. من آلیسون پرستار تواَم.»
گفتم «سلام، آلیسون، پرستار من.»
به خاطر این کار دوباره احساس خستگی مفرط کردم، اما با آمدن والدینم کمی بیدار ماندم. گریه‌کنان بارها و بارها صورتم را بوسیدند و دستم را دراز کردم و سعی کردم بغل‌شان کنم و آن‌ها را بفشارم، اما وقتی آن‌ها را فشردم همه‌جایم درد گرفت. پدر و مادر گفتند که من تومور مغزی نداشته‌ام و آن سردرد به خاطر نرسیدن اکسیژن کافی به مغزم بوده، که علتش شناور بودن ریه‌ام در آب بوده، یک لیتر و نیم! آب ریه‌ام را با موفقیت از سینه‌ام بیرون کشیده بودند؛ به همین علت در پهلویم کمی احساس ناراحتی می‌کردم. چیزی آن‌جا بود که می‌گفت هی به‌اش نگاه کن، به لوله‌ای که از سینه‌ام داخل یک کیسه پلاستیکی نیمه‌پُر مایع می‌رفت که رنگ ماءالشعیر مورد علاقه پدر بود. مامان گفت قرار است بروم خانه که واقعاً این‌طور بود. قرار بود که از این به بعد به طور منظم آب ریه‌ام را بکشند و دوباره برگردم زیر دستگاه فشار هوا و آن دستگاه در ساعات شب هوا را به‌زور توی ریه‌ام بفرستد و از شش‌های به‌دردنخورم بیرون بکشد، اما شب اول در بیمارستان یک اسکن کامل داشتم و به من گفتند که خبرها خوب بوده؛ تومورها رشد نکرده بودند. تومور جدیدی هم در کار نبود. درد شانه‌ام به خاطر کمبود اکسیژن بود. با درد شدید سینه.
پدر گفت «امروز صبح دکتر ماریا گفت که همچنان خوش‌بینه. از دکتر ماریا خوشم می‌آد و اون بی‌خود حرف نمی‌زنه و چیزی برای دل‌خوشی ما نمی‌گه.»
مامان گفت «هَزِل، چیز مهمی نیست. چیزیه که می‌تونیم باهاش کنار بیایْم و زندگی کنیم.»
سر تکان دادم. بعد آلیسون، پرستارم، محترمانه آن‌ها را از اتاق بیرون فرستاد. پرسید که آیس چیپس می‌خواهم و من سر تکان دادم و او لبه تختم نشست و با قاشق آیس چیپس توی دهانم می‌گذاشت.

چاپ دوم این کتاب با ۲۴۷ نسخه‌، شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۳۰ هزار تومان منتشر شده است.