رمان «همهچیز فرو میپاشد» نوشته چینو اِچیبی با ترجمه کامروا ابراهیمی توسط انتشارات افراز به چاپ دوم رسید.
به گزارش خبرنگار مهر، رمان «همهچیز فرو میپاشد» نوشته چینو اِچیبی با ترجمه کامروا ابراهیمی توسط انتشارات افراز به چاپ دوم رسیده است. چاپ اول این ترجمه در سال ۹۰ راهی بازار شده بود.
نویسنده این کتاب متولد سال ۱۹۳۰ در نیجریه است و بهعنوان رماننویس، شاعر، استاد دانشگاه و منتقد ادبی شناخته میشود. بیشتر شهرت اِچهبی بهخاطر کتاب «همهچیز فرو میپاشد» یعنی نخستین رمانش است.
این کتاب، دربرگیرنده یک رمان مدرن است که برپایه کهنالگوها شکل گرفته و از نخستین رمانهای آفریقایی است که تحسین منتقدان بینالمللی را به همراه داشته است. «همهچیز فرو میپاشد» در بسیاری از کشورهای آفریقا، آمریکا و اروپا ترجمه و چاپ شده و در برخی مدارس و دانشگاهها تدریس میشود.
داستان «همهچیز فرو میپاشد» در روستایی به نام اوموفیا در کرانه شرقی رود نیجر جریان دارد و درباره نزاع فرهنگی سنتی بومیان با استعمارگرانی است که در سالهای پایانی قرن نوزدهم در آفریقا حضور داشتند.
از این رمان، با ترجمه به بیش از ۵۰ زبان، تا به حال ۸ میلیون نسخه در جهان به فروش رفته است. نسخه اصلی این کتاب در سال ۱۹۵۸ به چاپ رسید. اِچیبی در سال ۲۰۱۳ درگذشت.
«همهچیز فرو میپاشد» در ۲۵ فصل نوشته شده است.
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
اکوافی که بیل را آورد، او تازه کیسهاش را کنار گذاشته بود، لباس گشادش را درآورده و با لباس عجیبش ایستاده بود؛ لباس اکابونواری پارچهای بود که مثل کمربند دور کمرش پیچانده بود و یک سر آن را از بین پاهایش رد کرده بود و از پشت دوباره آن را به شال کمرش بسته بود. او فوراً بنا کرد به کندن چاله درست جایی که ازینما نشان داده بود. همسایهها دورتادور نشسته بودند و گود و گودتر شدن چاله را تماشا میکردند. خاک تیره رویی خیلی زود جایش را به خاک سرخ روشنی داد که زنها با آن دیوارها و کف کلبه را تمیز میکردند. اکابو خاموش و خستگیناپذیر کار میکرد. پشتش عرق کرده بود و برق میزد. اکنکو کنار چاله ایستاد. از اکابو خواست که بیاید بالا و استراحتی بکند تا او به جایش چاله را بکند. اما اکابو گفت که هنوز خسته نشده است.
اکوافی رفت درون کلبهاش سیبزمینی بپزد. شوهرش از همیشه بیشتر سیبزمینی آورده بود، آخر باید غذای طالعبین را هم میدادند. ازینما همراهش رفت تا در پختن سبزیجات به او کمک کند.
ازینما گفت: «چقدر سبزی تازه داریم؟ کم نیست؟»
اکوافی پرسید: «مگر نمیبینی که ظرف پر از سیبزمینی است؟»
«راستی میدانی که برگهای سبزیجات بعد از پخت کوچکتر میشوند؟»
ازینما گفت: «بله، و به همین خاطر بود که مار_مارمولک مادرش را کشت.»
اکوافی گفت: «کاملا درست است.»
ازینما گفت: «مار_مارمولک به مادرش هفت سبد سیبزمینی داده بود بپزد ولی بعد پختن فقط سه سبد مانده بود. به همینخاطر زد مادرش را کشت.»
«ولی آخر قصه که اینطور نبود.»
چاپ دوم این کتاب با ۲۰۸ صفحه، طرح جلد جدید، شمارگان ۳۰۰ نسخه و قیمت ۴۴ هزار تومان عرضه شده است.
ارسال دیدگاه