خاطرات زندان و اسارت، ازجمله موضوعاتی است که همواره از سوی مخاطبان و کتابخوانان مورد استقبال قرار میگیرد. یکی از کتابهایی که تجدید چاپ شده و در سی و دومین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران عرضه شد، «قصههای کولیما» نوشته وارلام شالاموف است.
شرایط غیرانسانی و فوق تصور بشری در اردوگاههای کار شوروی دستمایه خلق آثار مهمی در ادبیات قرن بیستم قرار گرفته است. از جمله این نویسندگان که اسم و رسمی جهانی دارد الکساندر سولژنیتسین است که دست جهانیان را گرفت و با خود به داخل این اردوگاهها برد. سولژنیتسین، که خود ۸ سال از زندگیاش را در گولاک سپری کرده بود، با اثر سه جلدی «مجمعالجزایرگولاک» چشمها را به این تراژدی انسانی باز کرد.
اما در حالی که سولژنیتسین نامی آشنا برای همگان بود، جهانیان و از جمله کتابخوانهای ایرانی کمتر با نام و نشان «وارلام شالاموف» آشنا بودند. نویسنده و روشنفکری که ۱۷سال از زندگی خود را در این اردوگاه ها سپری کرد و یکی از دو کتابی که بعد از رهایی از سیبری نوشت و سالها بعد از مرگش منتشر شد، همین «قصههای کولیما» است. زندگی در شرایط خردکننده زیست در گولاک است که یکی از تأثیرگذارترین آثار ادبی مدرن قرن بیستم آفریده میشود:«قصههای کولیما».
شالاموف در قصههای کولیما، نه اندرز میدهد و نه نتیجهگیری میکند. او تنها راوی صادق و درعین حال پرسشگری است که تجربههای بیواسطه خودش را کاملاً سرراست و به دور از احساساتی شدن روایت میکند و خواننده را به پرسش وامیدارد. در تک تک این روایتها خواننده با آزمونهایی مواجه است که برای شکستن جسم وجان انسانها تدارک دیده شدهاند و تو گویی انسانها گریزی جز مردود شدن در این آزمون طاقت فرسا ندارند.
انگار سرشت واقعی آدمی تنها در دوزخ است که آشکار میشود. البته یادمان نرود که در این دوزخ سرد و یخ زده، این تنها زندانی نیست که از دست میرود، بلکه زندانبان نیز همچون زندانیاش تکه تکه میشود و هر روز باید تکهای از وجودش را دور بیندازد...تا جایی که دیگربرای هیچکدامشان روحی باقی نماند.
خود شالاموف در جایی گفته است:«اگر از من بپرسند چه مینویسم؟ میگویم، من خاطره نمینویسم؛ قصه هم نمینویسم. اینها چیزی فراتر از ادبیات است. من به نثر سندیت میبخشم... این سند من است.»
قصههای کولیما موزائیکی است از لحظههای ناب و منفرد که با تصویرهای منحصربه فرد خودش، خواننده را در ادراکی حسی و عاطفی از مسلخ انسانی سهیم میکند؛ قصههایی که هم قصهاند، هم شهادت تاریخی.
پیشترها روایتهایی درباره اردوگاههای کار اجباری در شوروی، از زوایا و جنبههای مختلف، کتابهایی را به فارسی خواندهایم؛ از مجمعالجزایرگولاک و یک روز از زندگی ایوان دنیسویچ گرفته تا اجاق سرد همسایه و... اما به جرأت میخواهم بگویم که قصههای کولیما، چه در نگاه و چه در نحوه روایت نویسنده، چیزی به کل متفاوت است؛ آن را ضیافتی میانگارم که جز زهر چیزی پیشکش نمیکند، اما زهری که سر کشیدنش، وجدانمان را بیدار میکند و به تأمل درباره «انسان» و گذشته و حال و آیندهاش وامیدارد.
ارسال دیدگاه