موضوع(ها):
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14
داستان با توصیف عمارت زیبایی که متعلق به خانواده((رادمنش)) است آغاز میشود. زن سالخوردهای که همه او را((مادربزرگ)) خطاب میکردند به اتفاق یگانه فرزند و وارث خود((حسام)) زندگی میکند .حسام جوانی است که همسرش را از دست داده و فرزندش((هوتن)) نیز با او به سر میبرد .مادربزرگ برای چند روزی میزبان ((ساغر)) و شوهر امریکاییاش((ویلیام)) است که برای دیدن اقوام به ایران سفر کردهاند .ساغر برای دیدن خواهرش((سپیده)) ـ که از شوهر خود جدا شده ـ به همراه ویلیام، حسام و هوتن راهی رامسر میشود و در آن جا ...
ارسال دیدگاه