روزی، روزگاری درختی بود و پسرک کوچکی را دوست داشت. پسرک تا خردسال بود با شاخههایش بازی میکرد، سیبهایش را میخورد و در سایهاش میخوابید. پسرک، به تدریج که بزرگتر شد دیگر کمتر به سراغ درخت میرفت و سرانجام آن را ترک کرد... این داستان کنایهای از فداکاری، گذشت، بخشش و آرمانگرایی است که با درونمایه اخلاقی، روابط انسانی و مهر و محبت متقابل میان موجودات را بیان میکند.
ارسال دیدگاه
seahorse
مشهورترین داستانی که شل سیلوراستاین نوشته، داستان درخت بخشنده ست که البته خیلیا نمیدونن نویسنده ش ایشونه. یه داستان خیلی کوتاه با یه مفهوم خیلی عمیق...اولین بار وقتی 7 یا 8 ساله بودم، خوندمش و بعد اون هر بار که رفتم سراغش، یه چیزایی جدیدی ازش دستگیرم شد.وقتی بچه بودم با خوندنش غمگین نمیشدم ولی وقتی بزرگ شدم، هر بار که خوندمش، با اینکه خیلی دوسش داشتم، غمگین شدم
1398-12-03