موضوع(ها):
داستانهای فارسی - قرن ۱۴
۳۸۴ صفحه
قهرمان داستان "بادها خبر از تغییر فصل میدهند"، جوانی است که بر اثر تصادف پدر، نانآور خانواده میشود. او از گذرانی شاد و بیمسئولیت، پا به عرصهی زندگی اجتماعی مینهد و با جلوههای فساد اجتماعی آشنا میشود. میرصادقی میکوشد از نظرگاه راوی داستان به دردهای کهنهی جامعه بپردازد. ماجرای رعنا، پرستار بیمارستان که فاحشه میشود، و دنبال کردن آنچه بر سر او میآید بهانهای است برای توصیف فضای قلعه، بازسازی لحن فواحش و انگلهایی که از قبل آنها میزیند؛ آن گاه ماجراهای زیر بازارچه، معتادها، باجگیرها و زد و بندهاشان با ماموران قانون توصیف میشود. صحنههایی از زندگی مردم سادهای که قربانی خشونتها، بیعدالتیها و جهالتها میشوند به روالی خطی در پی هم میآیند و وجود مشاهدهگر واحد آنها را به هم میپیوندد. میرصادقی میکوشد تصویر همه جانبهای از مشغلههای ذهنی جوانان دههی 1340 بدهد که اقتدار پدران را تحمل نمیکنند و عصیان کورشان جهت مییابد. رمان سیر تحول نوجوانی از بیخبری تا قرار گرفتن در کوران حوادث احتمالی و سپس سیاسی و متحول شدن و بالاخره سرخوردگی او را دنبال میکند؛ و با گرفتن نتیجههای تمثیلی از تغییرات طبیعی، پیام آموزشی خود را میرساند. باد و توفان آن سالها "خبر از تغییر فصل" اجتماعی میدادند.
ارسال دیدگاه