خواننده عزیز
متأسفم که باید بگویم کتابی که در دست دارید، بیشازحد ناخوشایند است. این کتاب سرگذشت غمانگیز سه بچه بسیار بدشانس است، که گرچه بچههای بسیار زیبا و باهوش هستند، اما زندگیشان پر از رنج و بدبختی است. از همان اولین صفحهی کتاب که بچهها کنار دریا هستند و خبری بد به آنها میرسد، بلا و مصیبت در هر گوشهای در کمین آنهاست. شاید بشود گفت که آنها آهنربای بدشانسیاند.
در همین یک کتاب کوتاه، این سه بچه با تبهکار حریص و نفرتانگیز، لباسهای خارشآور، آتشسوزی مصیبتبار، نمایشی برای دزدیدن ثروتشان، و فرنی سرد برای صبحانه روبهرو میشوند.
این وظیفهی ناراحتکننده بر عهده ن است که این داستان ناخوشایند را بنویسم، اما شما اگر ترجیح میدهید داستانی شاد به خونید، کسی نمیتواند جلویتان را بگیرد. میتوانید همین الآن کتاب را سر جایش بگذارید و کتابی دیگر بهدست بگیرید.
با نهایت تاسف
لمونی اسنیکت.
ویولت، و «کلاوس» و «سانی بودلر» سه بچه از یک پدر و مادر ماجراجو و ثروتمند بودند، که در ساحل «برینی بریچ» میفهمند، که پدر و مادرشان در آتشسوزی بزرگی از بین رفتهاند، و آنها باید از این به بعد در خانهی «کُنت اُلاف»، که یکی از فامیلهای دورشان است، زندگی کنند. کنت الاف با نقشهای، با استفاده از قانون ازدواج، آنها را مجبور میکند، «ویولت» به عقد «کنت الاف» درآید، تا کنت وارث وی شود، و بتواند از ثروت آنها استفاده کند، که با ...
موضوع(ها):
داستانهای طنزآمیز آمریکایی - ادبیات نوجوانان
ارسال دیدگاه