نویسنده خاطراتی از دوران جوانیاش در قفقاز و در میان مردم جنگجو و عصیانگر آنجا نقل کرده است. حاجی مراد رئیس قبیلهای کوهستانی است؛ چون از رئیس دیگری به نام اسماعیل، که پدرش را کشته و خانوادهاش را به اسارت گرفته است، کینهای در دل دارد، به روسها میپیوندد تا با دشمن مشترک بجنگد. ولی روسها به این متحد جدید اعتمادی ندارند، و به جهت اطمینان از اینکه او گردنکش نخواهد کرد، او و هوادارانش را به پاسگاههای مرزی میفرستند. حاجی مراد، بالاخره تصمیم میگیرد که رأساً با اسماعیل بجنگد و از اردوی روس فرار میکند. پس از اندک زمانی قزاقها به او میرسند؛ او و همراهانش پس از مقاومت قهرمانانهای کشته میشوند. این اثر از جهات بسیاری به آثار اولیه تولستوی شبیه است، ولی از جهت استادی بیشتر در توصیف و تجزیه خلقیات بر آنها برتری دارد. تولستوی در قسمت مرکزی و اصلی اثر، به نظریات سیاسی خود میدان میدهد و تصویر یک جانبه از تزار نیکولای اول رسم مینماید و «فضایل» او را، که در نظر این نویسنده بزرگ آنارشیست چیزی جز رذیلت یا سبکسری نیست، نشان میدهد.
موضوع(ها):
داستانهای روسی - قرن 19م.
ارسال دیدگاه