موضوع(ها):
داستانهای آمریکایی - قرن 20م.
در «خواهران کوچک ایلوریا»، «رولند» و اسب رو به مرگش، تاپسی، به شهر کوچک متروکهای میرسند که ایلوریا نام دارد. هفتتیرکش، سگی را بالای سر جسد پسرکی میبیند؛ سگی که روی سینهاش نشانی صلیب مانند دارد. رولند، سگ را فراری میدهد و متوجه مدال طلای پسرک میشود و آن را برمیدارد. عجیب الخلقههای سبزپوست به رولند حمله میکنند. او از هوش میرود و مدتی بعد در بیمارستان به هوش میآید و راهبههایی را میبیند که خود را «خواهران کوچک» لقب دادهاند. آنها پرستار راهبههای وقف بیمارستاناند و با استفاده از حشراتی که به آنها دکتر لقب دادهاند، بیماران را شفا میدهند. آنان نخست مهربان به نظر میآیند، اما رولند رفتهرفته متوجة حالت غیرطبیعیشان میشود. تنها یکی از راهبهها که «جتا» نام دارد با دیگران متفاوت است، او قصد کمک به رولند را دارد. در این میان جتا و رولند به یکدیگر دل میبازند. مجموعة حاضر دربرگیرندة دو داستان کوتاه از «استیون کینگ» تحت عنوان «خواهران کوچک ایلوریا» و «مرد کتشلوار مشکی» است. داستانها با بررسی اجمالی آنها همراه است.
ارسال دیدگاه