فیلتر پرونده

(نوشتن یک کلمه از عنوان کافیست)

لک لک بوک

برترین کاربران پرونده

سرنوشت غم‌انگیز دختر ویکتور هوگو

ادبیات

سرنوشت غم‌انگیز دختر ویکتور هوگو ویکتور هوگو، نویسنده بزرگ فرانسوی و خالق آثاری مانند «بینوایان» و «گوژپشت نتردام» دو پسر و دو دختر داشت، اما دخترهایش زندگی عادی نداشتند!
دختر بزرگش لئوپولدین در 19 سالگی هنگام بارداری همراه شوهرش در حادثه قایق سواری در رودخانه سن غرق شد و آدل دختر کوچکش آدل در پی عشق نافرجام به یک افسر به بیماری روانی مبتلا شد، به طوری که سال‌ها بعد فرانسوا تروفو فیلمی از زندگی‌اش با عنوان «داستان آدل ه‍.» به روی پرده برد.
آدل در دوران تبعید ویکتور هوگو (به خاطر مخالفت با سیاست‌های ظالمانه‌ی حکومت فرانسه) با او در جزیره‌ی گرنزی همراه بود و همان‌جا عاشق یکی از افسران ارتش نیروی دریایی بریتانیا به نام ستوان آلبرت پینسون شد. ستوان پینسون و آدل هوگو بسیار به هم علاقه‌مند بودند، اما ویکتور هوگو مخالف این رابطه بود، زیرا پینسون را مردی عیاش، بی‌آبرو و قمارباز می‌دانست که به‌واسطه‌ی قمار مقروض و برای فرار از طلبکاران به‌ناچار وارد ارتش شده بود.
در سال 1855، پینسون به آدل پیشنهاد ازدواج داد، اما آدل به خاطر مخالفت پدرش درخواست وی را نپذیرفت، ولی زمانی که پدر آدل راضی به ازدواج آن‌ها شد، پینسون دیگر علاقه‌ای به او نداشت و پس از ارتقاء درجه به ایرلند و بعد کانادا رفت.
این اتفاق تأثیر روانی شدیدی بر آدل گذاشت. با اینکه پینسون او را طرد کرده بود، علاقه‌ی دیوانه‌وار آدل به وی، باعث شد تا در سال ۱۸۶۳ دست از همه‌چیز بکشد و بی‌خبر برای یافتن پینسون از خانه فرار کند و به هالیفاکس کانادا برود.
او مدتی در هالیفاکس دنبال محل سکونت پینسون گشت تا او را یافت و عشق جاودانی‌اش را به او ابراز کرد، اما باز از جانب او طرد شد. پینسون از آدل خواست به خانه برگردد، اما آدل قبول نکرد و بیشتر اصرار کرد. او وسواس‌گونه پینسون را تعقیب می‌کرد و کارهایش را مخفیانه زیر نظر می‌گرفت به طوری که وقتی متوجه نامزدی پینسون با یکی از دخترهای هالیفاکس شد، پیش پدر دختر رفت و ادعا کرد که نامزد پینسون است و باعث برهم زدن رابطه آن‌دو شد. او حتی به خانواده‌اش هم نامه نوشت و به دروغ گفت که با پینسون ازدواج کرده‌، اما این‌کارها هم نتیجه‌بخش نبود. پذیرش این حقیقت که رابطه‌ی او و پینسون به پایان رسیده و عشقش یکطرفه است، باعث بهم‌ریختگی اوضاع روانی وی شد که به افسردگی و جنون انجامید. پس از این اتفاقات ستوان پینسون به باربادوس منتقل شد و آدل هم در حالی که بیماری روانی‌اش شدت گرفته بود به باربادوس رفت.
زنی بومی به نام «مادام با» آدل را سرگردان در کوچه و خیابان پیدا کرد در حالی که حتی متوجه محیط اطرافش نبود، با خودش حرف می‌زد و خود را خانم پینسون می‌نامید. «مادام با» از او مراقبت کرد و به او کمک کرد که به خانه پدری‌اش در فرانسه بازگردد. پس از برگشت او را در آسایشگاه روانی بستری کردند و آنجا مشخص شد که به بیماری اسکیزوفرنی و خودمعشوق‌پنداری مبتلا شده است. آدل بقیه عمر خود را در آسایشگاه روانی، به نوشتن خاطراتش گذراند و در سال ۱۹۱۵ در سن ۸۵ سالگی، در حالی که بیشتر از پدر و مادر، خواهر و برادرهایش عمر کرده بود از دنیا رفت.
  • تاریخ ادبیات خودمونی

فایل ها

ارسال دیدگاه

 Noosha

Noosha

چقد دلم براش سوخت...

1398-08-06